مشخصات شعر

کربلای دیگر

تا نگاهش را به روی قرص ماه انداخته

ماه را در فهم خود در اشتباه انداخته

 

روزگارش مثل شب‌های پر از مهتاب شد

هرکسی چشمی در این چشم سیاه انداخته

 

نه فقط یوسف، که دست بی وفای روزگار

صادق آل علی را هم به چاه انداخته

 

باز هم تکرار کرده روزگار آن کوچه را

پشت درب خانه‌ای آتش به راه انداخته

 

چل نفر را دیده که پشت در یک خانه‌اند

چون به کوچه از شکاف در نگاه انداخته

 

زهر هم مانند میخ تیز اما از درون

خویش را بر پهلوی یک بی گناه انداخته

 

زهر کاری کرده که شیخ الائمه وقت وعظ

بین هر حرف خودش صدبار آه انداخته

 

زهر کاری کرده که فرزند مثل مادرش

گاه بالا برده دستش را و گاه انداخته

 

پیرمردی خسته در گودال حجره با عطش

کربلای دیگری امشب به راه انداخته

 

هر امامی بارگاهش قد کشیده، این امام

زیر پای زائرانش بارگاه انداخته

 

بارگاهی از سکوت و مرقدی از جنس دل

بر فرازش گنبدی از جنس ماه انداخته

 

کربلای دیگر

تا نگاهش را به روی قرص ماه انداخته

ماه را در فهم خود در اشتباه انداخته

 

روزگارش مثل شب‌های پر از مهتاب شد

هرکسی چشمی در این چشم سیاه انداخته

 

نه فقط یوسف، که دست بی وفای روزگار

صادق آل علی را هم به چاه انداخته

 

باز هم تکرار کرده روزگار آن کوچه را

پشت درب خانه‌ای آتش به راه انداخته

 

چل نفر را دیده که پشت در یک خانه‌اند

چون به کوچه از شکاف در نگاه انداخته

 

زهر هم مانند میخ تیز اما از درون

خویش را بر پهلوی یک بی گناه انداخته

 

زهر کاری کرده که شیخ الائمه وقت وعظ

بین هر حرف خودش صدبار آه انداخته

 

زهر کاری کرده که فرزند مثل مادرش

گاه بالا برده دستش را و گاه انداخته

 

پیرمردی خسته در گودال حجره با عطش

کربلای دیگری امشب به راه انداخته

 

هر امامی بارگاهش قد کشیده، این امام

زیر پای زائرانش بارگاه انداخته

 

بارگاهی از سکوت و مرقدی از جنس دل

بر فرازش گنبدی از جنس ماه انداخته

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×