مشخصات شعر

صبح صادق

چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت

مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت

 

میان حوزۀ علمیه اختلاف نبود

که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت

 

و تا همیشه دگر بی‌مراد می‌‌مانند

چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت

 

به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش

هزار قلّۀ پر نور در مشارق داشت

 

چه با شکوه غم خود به دل نهان می‌‌کرد

چه شکوه‌ها که از آن فرقۀ منافق داشت

 

به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید

چقدر روضۀ گودال در دقایق داشت

 

خلیل بود ولی آتشش سلام نشد

همان که در نفسش عطری از حدائق داشت

 

هزار طائفه آمد، هزار مکتب رفت

و ماند شیعه که «قال الامام صادق» داشت

 

سخن به محضرش این است:‌ای حقیقت علم

ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم

 

 

کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود؟

که رو به پنجرۀ آسمان نگاهت بود

 

هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست

حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود

 

گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی

شب مدینه پر از بغض سربه‌چاهت بود

 

نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم

که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود

 

چنان به نیمه‌شبی می‌‌شکست حرمت تو

که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود

 

چه خوب می‌‌شد اگر دست کم سه شمع و ضریح

به قبر سادۀ ارواحنا فداهت بود

 

برای غصۀ تو کاش جای صبری بود

و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود

 

صبح صادق

چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت

مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت

 

میان حوزۀ علمیه اختلاف نبود

که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت

 

و تا همیشه دگر بی‌مراد می‌‌مانند

چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت

 

به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش

هزار قلّۀ پر نور در مشارق داشت

 

چه با شکوه غم خود به دل نهان می‌‌کرد

چه شکوه‌ها که از آن فرقۀ منافق داشت

 

به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید

چقدر روضۀ گودال در دقایق داشت

 

خلیل بود ولی آتشش سلام نشد

همان که در نفسش عطری از حدائق داشت

 

هزار طائفه آمد، هزار مکتب رفت

و ماند شیعه که «قال الامام صادق» داشت

 

سخن به محضرش این است:‌ای حقیقت علم

ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم

 

 

کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود؟

که رو به پنجرۀ آسمان نگاهت بود

 

هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست

حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود

 

گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی

شب مدینه پر از بغض سربه‌چاهت بود

 

نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم

که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود

 

چنان به نیمه‌شبی می‌‌شکست حرمت تو

که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود

 

چه خوب می‌‌شد اگر دست کم سه شمع و ضریح

به قبر سادۀ ارواحنا فداهت بود

 

برای غصۀ تو کاش جای صبری بود

و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×