مشخصات شعر

ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی

بشیر آمد گفتی که از حسین بگو
ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو


ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی
برای خانه مولا که انتخاب شدی


به خانه ولله اعظم آمدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی


به جای اینکه شوی مدعی همسری‌اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی


تنور خانۀ حیدر دوباره گرم شد و
برای چرخش دستاس انتخاب شدی


چهار تا پسر آورده‌ای برای علی
که جای فاطمه ام‌البنین خطاب شدی


دلت همیشه چنین شوهری دعا می‌کرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی


اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت
میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت


تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد
به چادر عربی تو خار گیر نکرد


تو را که فرق علی دیده‌ای و خون حسن
به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد


به احترام همان تکه بوریا دیگر
زمین خانۀ تو نیت حصیر نکرد


از آن زمان که شنیدی خزان گل‌ها را
هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد


چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد


به نعل تازه گرفتند تا بدن‌ها را
به ضرب دست لگد می‌زدند زن‌ها را

ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی

بشیر آمد گفتی که از حسین بگو
ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو


ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی
برای خانه مولا که انتخاب شدی


به خانه ولله اعظم آمدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی


به جای اینکه شوی مدعی همسری‌اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی


تنور خانۀ حیدر دوباره گرم شد و
برای چرخش دستاس انتخاب شدی


چهار تا پسر آورده‌ای برای علی
که جای فاطمه ام‌البنین خطاب شدی


دلت همیشه چنین شوهری دعا می‌کرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی


اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت
میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت


تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد
به چادر عربی تو خار گیر نکرد


تو را که فرق علی دیده‌ای و خون حسن
به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد


به احترام همان تکه بوریا دیگر
زمین خانۀ تو نیت حصیر نکرد


از آن زمان که شنیدی خزان گل‌ها را
هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد


چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد


به نعل تازه گرفتند تا بدن‌ها را
به ضرب دست لگد می‌زدند زن‌ها را

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×