مشخصات شعر

ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم

من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است

بارانِ غربتم به روی گونه جاری است

 

من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم

غربت برای زندگی‌ام یادگاری است

 

سهم من از تمامی‌دنیاست جام زهر

سهم دو دیدۀ پسرم بی قراری است

 

پهلو شکسته مادرم‌امد به سامرا

ایام ماتم و محن و سوگواری است

 

دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت

ضعفی نشسته در تنم این زهر، کاری است

 

من می‌روم به دیدهء خونبار، سامرا

گردیده کربلای من انگار، سامرا

 

زهری که خورده‌ام به تنم التهاب ریخت

رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت

سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم

زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت

 

تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند

از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت

 

این غم عذاب داد مرا تا در آن میان

دیدم به چهرۀ پسرم اضطراب ریخت

 

می‌خواستم که آب بنوشم ز تشنگی

از دست‌های بی رمقم ظرف آب ریخت

 

من که ز دست مهدیِ خود آب خورده‌ام

یاد حسین کردم و صد بار مرده‌ام

 

ساعات آخر است، من انگار می‌روم

با دیدۀ تر و تنِ تبدار می‌روم

 

دنیا به یادِ کوچه برایم جهنم است

با یاد مادر و در و دیوار می‌روم

 

ببیهوده نیست فصل جوانی خزانی‌ام

قامت خمیده از غم مسمار می‌روم

 

در سامرا به یاد مدینه نفس زدم

با داغ روضه‌های شرربار می‌روم

 

نام دو جا همیشه ز غم می‌کشد مرا

هر بار که به کوچه و بازار می‌روم

 

ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم

لحظه به لحظه و همه جا یاد زینبیم

 

در بسترم من و به سرم مادرِ حسین

گردید خاک کرببلا بستر حسین

 

من سر به دامن پسر خود گذاشتم

ای وای بر حسین و علی اکبر حسین

 

فرزند من کنار من است و دلم شکست

بر حالت حسین و علی اصغر حسین

 

اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد

در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین

 

والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد

هر دفعه‌ای که دید به نیزه سر حسین

 

پامال شد به روی زمین جسم جدِّ من

اشکش چکید هر که شنید اسم جدِّ من

 

ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم

من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است

بارانِ غربتم به روی گونه جاری است

 

من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم

غربت برای زندگی‌ام یادگاری است

 

سهم من از تمامی‌دنیاست جام زهر

سهم دو دیدۀ پسرم بی قراری است

 

پهلو شکسته مادرم‌امد به سامرا

ایام ماتم و محن و سوگواری است

 

دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت

ضعفی نشسته در تنم این زهر، کاری است

 

من می‌روم به دیدهء خونبار، سامرا

گردیده کربلای من انگار، سامرا

 

زهری که خورده‌ام به تنم التهاب ریخت

رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت

سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم

زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت

 

تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند

از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت

 

این غم عذاب داد مرا تا در آن میان

دیدم به چهرۀ پسرم اضطراب ریخت

 

می‌خواستم که آب بنوشم ز تشنگی

از دست‌های بی رمقم ظرف آب ریخت

 

من که ز دست مهدیِ خود آب خورده‌ام

یاد حسین کردم و صد بار مرده‌ام

 

ساعات آخر است، من انگار می‌روم

با دیدۀ تر و تنِ تبدار می‌روم

 

دنیا به یادِ کوچه برایم جهنم است

با یاد مادر و در و دیوار می‌روم

 

ببیهوده نیست فصل جوانی خزانی‌ام

قامت خمیده از غم مسمار می‌روم

 

در سامرا به یاد مدینه نفس زدم

با داغ روضه‌های شرربار می‌روم

 

نام دو جا همیشه ز غم می‌کشد مرا

هر بار که به کوچه و بازار می‌روم

 

ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم

لحظه به لحظه و همه جا یاد زینبیم

 

در بسترم من و به سرم مادرِ حسین

گردید خاک کرببلا بستر حسین

 

من سر به دامن پسر خود گذاشتم

ای وای بر حسین و علی اکبر حسین

 

فرزند من کنار من است و دلم شکست

بر حالت حسین و علی اصغر حسین

 

اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد

در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین

 

والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد

هر دفعه‌ای که دید به نیزه سر حسین

 

پامال شد به روی زمین جسم جدِّ من

اشکش چکید هر که شنید اسم جدِّ من

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×