مشخصات شعر

ز حسین و ز حسن جلوۀ دیگر داری

افق فضل و شرف را قمری پیدا شد

یا که در طور ولایت شجری پیدا شد

باز از بحر ولایت گهری پیدا شد

نخل سرسبز ولا را ثمری پیدا شد

 

در سماوات و زمین جشن عظیم است امشب

عید میلاد کریم ابن کریم است امشب

 

در ریاض علوی سرو روان این پسر است

نجل مولای کریمان جهان این پسر است

بهترین زادۀ ابناء جهان این پسر است

فخر دین، قبلۀ دل، کعبۀ جان، این پسر است

 

اوست سروی که بود دامن هستی چمنش

صلوات همه بر حُسن حَسن در حَسنش

 

اهل فضل و شرف و علم زعیمش خوانند

خیل عبّاد همه عبد عظیمش خوانند

صاحبان کرم و جود کریمش خوانند

آیت رحمت رحمان و رحیمش خوانند

 

اوست ماهی که بر ابناء زمان می‌تابد

نورش از ری به همه خلق جهان می‌تابد

 

قامتش سرو و لبش کوثر و رویش ماه است

زائر مرقد او زائر ثارالله است

حرمش کعبه آمال دلِ آگاه است

حَسنی حُسنش بر خلق چراغ راه است

 

خاص و عامند ز هر سوی رهین کرمش

دل صد قافله سرگرم طواف حرمش

 

نعمت سایۀ این دسته گل عترت را

بر شما داده خدا این شرف و رفعت را

اهل ری قدر بدانید چنین نعمت را

فیض همسایگی تربت آن حضرت را

 

بال جبرئیل زده سایه به بام و درتان

این شما، این حرم زادۀ پیغمبرتان

 

یا حجاز است و بُوَد کعبه جاویدانش

جان من، جان همه خلق جهان قربانش

ری سپهر و حرم اوست مه تابانش

برتر از عرش بُوَد بارگه و ایوانش

 

دوست دارم که شب و روز ز لطف وکرمش

پر زند مرغ دلم یکسره سوی حرمش

 

آیه وحی در این خانه کتابت دارد

زیر این قبّه دعا کن که اجابت دارد

زائر او به خدا فیض قرابت دارد

در و دیوار حرم نقش نجابت دارد

 

ماه صد انجمن اینجاست خدا می‌داند

آفتاب حسن اینجاست خدا می‌داند

 

خاک درگاه تو بر درد دل خسته شفاست

سر به خاک حرمت گر نگذاریم جفاست

ای گل باغ حسن عطر تو بر روح صفاست

کرم و جود تو بر ما به عیان و به خفاست

 

ما به این در، نه پی حشمت وجاه آمده‌ایم»

«از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

حُسن پیدای حَسن سرّ نهان حسنی

بلکه جانان همه خلق و تو جان حسنی

تو به باغ دل ما سرو روان حسنی

نخل طاها و گل عطر فشان حسنی

 

ما به خاک حرمت روی نیاز آوردیم

حاجت خویش به درگاه تو باز آوردیم

 

عصمت فاطمه و عزّت حیدر داری

تو مقام از سخن مدح فراتر داری

تو عطا و کرم آل پیمبر داری

ز حسین و ز حسن جلوه دیگر داری

 

جان به قربان تو ای سیّد پاکیزه سرشت

شهرری از تو بهشت است، بهشت است، بهشت

 

به تو و عزّت آباء کرامت سوگند

به خدا و به رسول و به امامت سوگند

به جلال و به کمال و به مقامت سوگند

به نماز و به قعودت، به قیامت سوگند

 

تو که سایه به سر خلق دو عالم فکنی

چه شود گر نگهی جانب «میثم» فکنی

 

ز حسین و ز حسن جلوۀ دیگر داری

افق فضل و شرف را قمری پیدا شد

یا که در طور ولایت شجری پیدا شد

باز از بحر ولایت گهری پیدا شد

نخل سرسبز ولا را ثمری پیدا شد

 

در سماوات و زمین جشن عظیم است امشب

عید میلاد کریم ابن کریم است امشب

 

در ریاض علوی سرو روان این پسر است

نجل مولای کریمان جهان این پسر است

بهترین زادۀ ابناء جهان این پسر است

فخر دین، قبلۀ دل، کعبۀ جان، این پسر است

 

اوست سروی که بود دامن هستی چمنش

صلوات همه بر حُسن حَسن در حَسنش

 

اهل فضل و شرف و علم زعیمش خوانند

خیل عبّاد همه عبد عظیمش خوانند

صاحبان کرم و جود کریمش خوانند

آیت رحمت رحمان و رحیمش خوانند

 

اوست ماهی که بر ابناء زمان می‌تابد

نورش از ری به همه خلق جهان می‌تابد

 

قامتش سرو و لبش کوثر و رویش ماه است

زائر مرقد او زائر ثارالله است

حرمش کعبه آمال دلِ آگاه است

حَسنی حُسنش بر خلق چراغ راه است

 

خاص و عامند ز هر سوی رهین کرمش

دل صد قافله سرگرم طواف حرمش

 

نعمت سایۀ این دسته گل عترت را

بر شما داده خدا این شرف و رفعت را

اهل ری قدر بدانید چنین نعمت را

فیض همسایگی تربت آن حضرت را

 

بال جبرئیل زده سایه به بام و درتان

این شما، این حرم زادۀ پیغمبرتان

 

یا حجاز است و بُوَد کعبه جاویدانش

جان من، جان همه خلق جهان قربانش

ری سپهر و حرم اوست مه تابانش

برتر از عرش بُوَد بارگه و ایوانش

 

دوست دارم که شب و روز ز لطف وکرمش

پر زند مرغ دلم یکسره سوی حرمش

 

آیه وحی در این خانه کتابت دارد

زیر این قبّه دعا کن که اجابت دارد

زائر او به خدا فیض قرابت دارد

در و دیوار حرم نقش نجابت دارد

 

ماه صد انجمن اینجاست خدا می‌داند

آفتاب حسن اینجاست خدا می‌داند

 

خاک درگاه تو بر درد دل خسته شفاست

سر به خاک حرمت گر نگذاریم جفاست

ای گل باغ حسن عطر تو بر روح صفاست

کرم و جود تو بر ما به عیان و به خفاست

 

ما به این در، نه پی حشمت وجاه آمده‌ایم»

«از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

حُسن پیدای حَسن سرّ نهان حسنی

بلکه جانان همه خلق و تو جان حسنی

تو به باغ دل ما سرو روان حسنی

نخل طاها و گل عطر فشان حسنی

 

ما به خاک حرمت روی نیاز آوردیم

حاجت خویش به درگاه تو باز آوردیم

 

عصمت فاطمه و عزّت حیدر داری

تو مقام از سخن مدح فراتر داری

تو عطا و کرم آل پیمبر داری

ز حسین و ز حسن جلوه دیگر داری

 

جان به قربان تو ای سیّد پاکیزه سرشت

شهرری از تو بهشت است، بهشت است، بهشت

 

به تو و عزّت آباء کرامت سوگند

به خدا و به رسول و به امامت سوگند

به جلال و به کمال و به مقامت سوگند

به نماز و به قعودت، به قیامت سوگند

 

تو که سایه به سر خلق دو عالم فکنی

چه شود گر نگهی جانب «میثم» فکنی

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×