مشخصات شعر

قمر مبارک

ای بحر شرف، گهر مبارک
ای شمس ضحی، قمر مبارک


ای بانوی شهر، شهربانو
دیدار رخ پسر مبارک


ای مادر نه امام تبریک
ای نخل ولا ثمر مبارک


این دسته گل حسین بر تو
از خالق دادگر مبارک


این آیت محکم حسین است
قرآن مجسم حسین است

خورشید سپهر پرور است این
یا عبد خدای منظر است این


دوم علی حسین زهرا
سر تا به قدم پیمبر است این


لبخند بزن به ماه رویش
زیرا که حسین دیگر است این


دردانه چار بحر توحید
منظومه هشت اختر است این


این سید کل ساجدین است
مولای همه مجاهدین است

شعبان به ولادتش معظّم
قرآن به ولایتش منظّم


در هر ورق صحیفه او
قرآن نخوانده‌ای مجسّم


خوانند فرشتگان ثنایش
مانند دعای نور با هم


بخشد به دعا تلاوتش روح
همچون نفس مسیح مریم


رویش که بهشت عالمین است
گلخانه بوسه حسین است

گل آینه‌دار خلق و خویش
دل تشنه کوثر سبویش


در طور دعا، هزار موسی
مدهوش به شوق گفتگویش


دست همه اولیا به دامن
چشم همه انبیا به سویش


لبخند زند عزیز زهرا
هر صبح به بوستان رویش


جان مست نوای دلنوازش
آغوش حسین مهد نازش

ای آینۀ جمال سرمد
سر تا به قدم تمام احمد


فرزند حسین، نجل زهرا
سجاد، علی، ابا محمد


تو دست خدا و گردش چرخ
پیداست که با ید تو باید


از خالق ذوالجلال و از خلق
بر جان و تنت سلام بی‌حد


مشتاق نیاز بی‌نیازت
سجاده عشق جانمازت

قرآن خط حسن نازنینت
گلبوسه سجده بر جبینت


تنها نه ملائکه، خدا هم
مشتاق دعای دلنشینت


هم روی ملک در آستانت
هم دست خدا در آستینت


هنگام دعا صدای آمین
خیزد ز یسار تا یمینت


تکبیر و قیام سر فرازت
جبریل مکبّر نمازت

ای در دهنت زبان قرآن
وی هر سخنت بیان قرآن


هم صورت تو صحیفه نور
هم در تن تو است جان قرآن


هم میوه و هم درخت توحید
هم روحی و هم روان قرآن


ارکان تو کعبه ولایت
رخسار تو بوستان قرآن


آمین خداست در دعایت
وحی است تمام خطبه‌هایت

فرماندۀ ملک لامکانی
سلطان زمین و آسمانی


در پیکر شرع روح روحی
در جسم نماز جان جانی


معصوم ششم، ولیّ چارم
مولا و امام انس و جانی


در تنگی حلقه‌های زنجیر

بخشنده به وسعت جهانی


تو کل وجود را امامی
در سلسله هم امیر شامی

ای قلۀ عرش جایگاهت
جنّ و بشر و ملک سپاهت


در دایرۀ خرابه شام
بر وسعت آسمان نگاهت


چون سیر کنی به سوی معبود
بال ملک است فرش راهت


با رفتن گوشه خرابه
کی کم شود از جلال و جاهت؟


تو مظهر حیّ داور استی
از وهم بشر فراتر استی



ای سجدۀ عرشیان به خاکت
ای روح خدا به جسم پاکت


تو سلسله‌دار عالم استی
از سلسله عدو چه باکت


صد مصر وجود خاک راهت
صد یوسف مصر سینه چاکت


تا هست لوای عدل بر پا
هستند ستمگران هلاکت


اوصاف تو بر زبان میثم
باشد به بدن روان میثم

 

قمر مبارک

ای بحر شرف، گهر مبارک
ای شمس ضحی، قمر مبارک


ای بانوی شهر، شهربانو
دیدار رخ پسر مبارک


ای مادر نه امام تبریک
ای نخل ولا ثمر مبارک


این دسته گل حسین بر تو
از خالق دادگر مبارک


این آیت محکم حسین است
قرآن مجسم حسین است

خورشید سپهر پرور است این
یا عبد خدای منظر است این


دوم علی حسین زهرا
سر تا به قدم پیمبر است این


لبخند بزن به ماه رویش
زیرا که حسین دیگر است این


دردانه چار بحر توحید
منظومه هشت اختر است این


این سید کل ساجدین است
مولای همه مجاهدین است

شعبان به ولادتش معظّم
قرآن به ولایتش منظّم


در هر ورق صحیفه او
قرآن نخوانده‌ای مجسّم


خوانند فرشتگان ثنایش
مانند دعای نور با هم


بخشد به دعا تلاوتش روح
همچون نفس مسیح مریم


رویش که بهشت عالمین است
گلخانه بوسه حسین است

گل آینه‌دار خلق و خویش
دل تشنه کوثر سبویش


در طور دعا، هزار موسی
مدهوش به شوق گفتگویش


دست همه اولیا به دامن
چشم همه انبیا به سویش


لبخند زند عزیز زهرا
هر صبح به بوستان رویش


جان مست نوای دلنوازش
آغوش حسین مهد نازش

ای آینۀ جمال سرمد
سر تا به قدم تمام احمد


فرزند حسین، نجل زهرا
سجاد، علی، ابا محمد


تو دست خدا و گردش چرخ
پیداست که با ید تو باید


از خالق ذوالجلال و از خلق
بر جان و تنت سلام بی‌حد


مشتاق نیاز بی‌نیازت
سجاده عشق جانمازت

قرآن خط حسن نازنینت
گلبوسه سجده بر جبینت


تنها نه ملائکه، خدا هم
مشتاق دعای دلنشینت


هم روی ملک در آستانت
هم دست خدا در آستینت


هنگام دعا صدای آمین
خیزد ز یسار تا یمینت


تکبیر و قیام سر فرازت
جبریل مکبّر نمازت

ای در دهنت زبان قرآن
وی هر سخنت بیان قرآن


هم صورت تو صحیفه نور
هم در تن تو است جان قرآن


هم میوه و هم درخت توحید
هم روحی و هم روان قرآن


ارکان تو کعبه ولایت
رخسار تو بوستان قرآن


آمین خداست در دعایت
وحی است تمام خطبه‌هایت

فرماندۀ ملک لامکانی
سلطان زمین و آسمانی


در پیکر شرع روح روحی
در جسم نماز جان جانی


معصوم ششم، ولیّ چارم
مولا و امام انس و جانی


در تنگی حلقه‌های زنجیر

بخشنده به وسعت جهانی


تو کل وجود را امامی
در سلسله هم امیر شامی

ای قلۀ عرش جایگاهت
جنّ و بشر و ملک سپاهت


در دایرۀ خرابه شام
بر وسعت آسمان نگاهت


چون سیر کنی به سوی معبود
بال ملک است فرش راهت


با رفتن گوشه خرابه
کی کم شود از جلال و جاهت؟


تو مظهر حیّ داور استی
از وهم بشر فراتر استی



ای سجدۀ عرشیان به خاکت
ای روح خدا به جسم پاکت


تو سلسله‌دار عالم استی
از سلسله عدو چه باکت


صد مصر وجود خاک راهت
صد یوسف مصر سینه چاکت


تا هست لوای عدل بر پا
هستند ستمگران هلاکت


اوصاف تو بر زبان میثم
باشد به بدن روان میثم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×