مشخصات شعر

حالا که میل روضه به بازار شام خورد

این اشک‌ها حضور تو را داد می‌زند

عطر نگاه تو به خدا داد می‌زند

 

آهی کشیده‌اید که روضه گرفته است؟

تشریف چشم‌های شما داد می‌زند

 

این لحظه‌ها تمام حواسم شده همین...

چشمت کجای روضۀ ما داد می‌زند؟

 

شاید همین کنار دلم گریه می‌کنی

این آه آشناست کجا داد می‌زند؟

 

تا روضه‌خوان رسید به گودال ناگهان...

دیدم که پا به پات فضا داد می‌زند

 

حالا که میل روضه به بازار شام خورد

خون از نگات وای چرا داد می‌زند؟

حالا که میل روضه به بازار شام خورد

این اشک‌ها حضور تو را داد می‌زند

عطر نگاه تو به خدا داد می‌زند

 

آهی کشیده‌اید که روضه گرفته است؟

تشریف چشم‌های شما داد می‌زند

 

این لحظه‌ها تمام حواسم شده همین...

چشمت کجای روضۀ ما داد می‌زند؟

 

شاید همین کنار دلم گریه می‌کنی

این آه آشناست کجا داد می‌زند؟

 

تا روضه‌خوان رسید به گودال ناگهان...

دیدم که پا به پات فضا داد می‌زند

 

حالا که میل روضه به بازار شام خورد

خون از نگات وای چرا داد می‌زند؟

۱ نظر
 
  • من ای کاش میدیدمت ۱۳۹۳/۰۹/۱۵

    صد بارک الله

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×