مشخصات شعر

فصل خشکسالی

 

شناخت چشم تر عمه این حوالی را
شناخت تک تک این قوم لا ابالی را


چقدر خون جگر خورد مرتضی شب‌ها
ز یادشان ببرد سفره‌های خالی را


هنوز عمه برایم به گریه می‌گوید
حکایت تو و آن فصل خشکسالی را


نمی‌شود که دگر سمت معجرش نروی؟
به باد گفته‌ام این جملۀ سؤالی را


عطش به جای خودش، کعب نی به جای خودش
شکسته سنگ ملامت دل سفالی را


دلم برای رباب حزینه می‌سوزد
گرفته در بغلش کودک خیالی را


شبیه مادرتان زخمی‌ام، زمین گیرم
بگو چه چاره نمایم شکسته بالی را؟

 

فصل خشکسالی

 

شناخت چشم تر عمه این حوالی را
شناخت تک تک این قوم لا ابالی را


چقدر خون جگر خورد مرتضی شب‌ها
ز یادشان ببرد سفره‌های خالی را


هنوز عمه برایم به گریه می‌گوید
حکایت تو و آن فصل خشکسالی را


نمی‌شود که دگر سمت معجرش نروی؟
به باد گفته‌ام این جملۀ سؤالی را


عطش به جای خودش، کعب نی به جای خودش
شکسته سنگ ملامت دل سفالی را


دلم برای رباب حزینه می‌سوزد
گرفته در بغلش کودک خیالی را


شبیه مادرتان زخمی‌ام، زمین گیرم
بگو چه چاره نمایم شکسته بالی را؟

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×