مشخصات شعر

تو یگانه همسفر منی

 

مــه آسمان ‌امیــد مـن، گـل نـوشکفتۀ پرپرم
مگذار دیده به روی هم، که تویی تمامی لشکرم


تو مرا ذبیح و من آمدم، که به سوی قتلگهت برم
که به پیش تیر بگیرمت، که به دست خود کنمت فدا



تو به دور سر قمر منی، تو به پیش رو سپر منی
جگرم به حال تو سوخته، که تو پارۀ جگر منی


سفرم بـه سـوی خدا بود، تو یگانه همسفر منی
بگذار چهره به شانه‌ام، که سفر کنی به سوی خدا


متحیّرم به سکوت تو، که خموش و غرق تلاطمی
نـه اشـار‌ه‌ای، نـه نظار‌ه‌ای، نـه کنایه‌ای، نه تکلمی


بگشـا زبـان بـه ترانه‌ای، بربـا دلـم بـه تبسّمی
که تو بر فراز دو دست من، علمی به صحنۀ کربلا


سردست خویش بر آن سرم،‌ که تو را به دست خدا دهم
رخ خود به خون گلو بشو، که فدا شویّ و فدا دهم


چو تـو را به دست خدا دهم، به تمام خلق، ندا دهم
که فدای حق همه بود ما، که فدای حق همه هست ما


قطرات سـرخ تــو می‌شود، گل سرخ دامـن کربلا
مهراس بـر سر دست من، که چو من شوی سپر بلا


مـن و تـو دو کشتۀ راه حـق، دو ذبیح مسلـخ ابتلا
نه عجب خلیل ببـوسد ار، گلـو و لب و دهـن تو را


چه ‌خوش است در شرر عطش، ‌که به خون چهره بشویمت
چه‌ خوش است وقت وداع خود، چو گل بهشت ببویمت


چه‌ خوش است سینه سپر کنی، که ذبیح خویش بگویمت
چه خوش است خنده‌کنی به خون، ‌که قبول‌کرده تو را خدا


تو همیشه باب حوائجی، تو هماره بحر کرامتی
تو نـدای غـربت عترتی، تو لوای سرخ ‌امامتی


تـو پنــاه عــالم خـلقتی، تــو شفیـع روز قیـامتی
نگهی به «میثم»خسته‌دل، چه در این سرا، چه در آن سرا

 

تو یگانه همسفر منی

 

مــه آسمان ‌امیــد مـن، گـل نـوشکفتۀ پرپرم
مگذار دیده به روی هم، که تویی تمامی لشکرم


تو مرا ذبیح و من آمدم، که به سوی قتلگهت برم
که به پیش تیر بگیرمت، که به دست خود کنمت فدا



تو به دور سر قمر منی، تو به پیش رو سپر منی
جگرم به حال تو سوخته، که تو پارۀ جگر منی


سفرم بـه سـوی خدا بود، تو یگانه همسفر منی
بگذار چهره به شانه‌ام، که سفر کنی به سوی خدا


متحیّرم به سکوت تو، که خموش و غرق تلاطمی
نـه اشـار‌ه‌ای، نـه نظار‌ه‌ای، نـه کنایه‌ای، نه تکلمی


بگشـا زبـان بـه ترانه‌ای، بربـا دلـم بـه تبسّمی
که تو بر فراز دو دست من، علمی به صحنۀ کربلا


سردست خویش بر آن سرم،‌ که تو را به دست خدا دهم
رخ خود به خون گلو بشو، که فدا شویّ و فدا دهم


چو تـو را به دست خدا دهم، به تمام خلق، ندا دهم
که فدای حق همه بود ما، که فدای حق همه هست ما


قطرات سـرخ تــو می‌شود، گل سرخ دامـن کربلا
مهراس بـر سر دست من، که چو من شوی سپر بلا


مـن و تـو دو کشتۀ راه حـق، دو ذبیح مسلـخ ابتلا
نه عجب خلیل ببـوسد ار، گلـو و لب و دهـن تو را


چه ‌خوش است در شرر عطش، ‌که به خون چهره بشویمت
چه‌ خوش است وقت وداع خود، چو گل بهشت ببویمت


چه‌ خوش است سینه سپر کنی، که ذبیح خویش بگویمت
چه خوش است خنده‌کنی به خون، ‌که قبول‌کرده تو را خدا


تو همیشه باب حوائجی، تو هماره بحر کرامتی
تو نـدای غـربت عترتی، تو لوای سرخ ‌امامتی


تـو پنــاه عــالم خـلقتی، تــو شفیـع روز قیـامتی
نگهی به «میثم»خسته‌دل، چه در این سرا، چه در آن سرا

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×