مشخصات شعر

زبان لال

 

هرکس که حسّ و حال مرا درک می‌‌کند
این سوز بی زوال مرا درک می‌‌کند



کعبه که قرن‌هاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شال مرا درک می‌‌کند



ای یار سینه سوختۀ روضۀ عطش
اندوه تو، ملال مرا درک می‌‌کند



هر لب که مانده است در آغاز وصف او
وضع زبان لال مرا درک می‌‌کند



تنها کبوتری که سر بام او نشست
پرواز من، خیال مرا درک می‌‌کند



هرکس چو من به نقص خودش اعتراف کرد
یک روز هم کمال مرا درک می‌‌کند



یک بار بی جواب مرا رد نکرده است
او نیّت سؤال مرا درک می‌‌کند



می‌گفت آسمان به زمین، زینب است و بس
آنکه قـد هلال مرا درک می‌‌کند

 

زبان لال

 

هرکس که حسّ و حال مرا درک می‌‌کند
این سوز بی زوال مرا درک می‌‌کند



کعبه که قرن‌هاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شال مرا درک می‌‌کند



ای یار سینه سوختۀ روضۀ عطش
اندوه تو، ملال مرا درک می‌‌کند



هر لب که مانده است در آغاز وصف او
وضع زبان لال مرا درک می‌‌کند



تنها کبوتری که سر بام او نشست
پرواز من، خیال مرا درک می‌‌کند



هرکس چو من به نقص خودش اعتراف کرد
یک روز هم کمال مرا درک می‌‌کند



یک بار بی جواب مرا رد نکرده است
او نیّت سؤال مرا درک می‌‌کند



می‌گفت آسمان به زمین، زینب است و بس
آنکه قـد هلال مرا درک می‌‌کند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×