مشخصات شعر

سوز عطش

 

آن دم که داشت سوز عطش غنچۀ رباب

گویا نبود مهر و ترحّم به قلب آب

 

شط فرات بود و غریو و خروش موج  

می‌سوخت یاس باغ حسینی ز التهاب

 

بگرفت باب، اصغر لب تشنه را ز مام

بردش به سوی دشمن نااهل ناصواب

 

بر کف گرفت کوکب رخشان خویش را

دردانه گشت زینت دستان آفتاب

 

گفتا به آن گروه جفا پیشۀ لجوج

این کودک است تشنه لب، آبش دهید آب

 

تیر سه شعبه قاتل طفل صغیر شد

اهل حرم به سوز و گداز و به اضطراب

 

افتاد ولوله درِ عرش و درِ جنان

آتش گرفت سینۀ زهرا و بوتراب

 

در ماتم سلالۀ زهرا عجب نبود

می‌ریخت اشک خون اگر از دیدۀ سحاب

 

یا رب چه‌ها گذشت به فرزند فاطمه

هنگام دست و پا زدن طفل ماهتاب

 

نفرین ما به حرمله تا روز رستخیز

همواره باد پایه ظلم وستم خراب

 

این طفل شیرخواره که باب الحوائج است

بی شک ز لطف، خواهش ما می‌دهد جواب

 

وقت وداع و برزخ و هنگام حشر و نشر

باشد نگاه محسن صافی به آن جناب

 

سوز عطش

 

آن دم که داشت سوز عطش غنچۀ رباب

گویا نبود مهر و ترحّم به قلب آب

 

شط فرات بود و غریو و خروش موج  

می‌سوخت یاس باغ حسینی ز التهاب

 

بگرفت باب، اصغر لب تشنه را ز مام

بردش به سوی دشمن نااهل ناصواب

 

بر کف گرفت کوکب رخشان خویش را

دردانه گشت زینت دستان آفتاب

 

گفتا به آن گروه جفا پیشۀ لجوج

این کودک است تشنه لب، آبش دهید آب

 

تیر سه شعبه قاتل طفل صغیر شد

اهل حرم به سوز و گداز و به اضطراب

 

افتاد ولوله درِ عرش و درِ جنان

آتش گرفت سینۀ زهرا و بوتراب

 

در ماتم سلالۀ زهرا عجب نبود

می‌ریخت اشک خون اگر از دیدۀ سحاب

 

یا رب چه‌ها گذشت به فرزند فاطمه

هنگام دست و پا زدن طفل ماهتاب

 

نفرین ما به حرمله تا روز رستخیز

همواره باد پایه ظلم وستم خراب

 

این طفل شیرخواره که باب الحوائج است

بی شک ز لطف، خواهش ما می‌دهد جواب

 

وقت وداع و برزخ و هنگام حشر و نشر

باشد نگاه محسن صافی به آن جناب

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×