مشخصات شعر

رسیدن حر در بیابان به امام (ع)

 

چه کردی ای فلک با آل زهرا

کنی آواره اندر کوه و صحرا

 

یکی را بر جنازه می‌زنی تیر

یکی را سر جدا سازی ز شمشیر

 

عیال الله را اندر بیابان

کنی از ظلم دشمن زار و گریان

 

حسین را با زنان آل اطهار

چرا در دست حر کردی گرفتار

 

شدی همدست دشمن ای ستمگر

ستم کردی به اولاد پیمبر

 

حسین را در جهان بودش چه تقصیر

که حر با لشکرش بودی عنان گیر

 

رسیدی لشکر از صحرای ماتم

به آل مصطفی شد نوبت غم

 

چو شد حر ریاحی خدمت شاه

سپاهش تشنه و خود گشته گمراه

 

به امر شاه شد سیراب لشکر

سپهدار و سپاه و اسب یک سر

 

چو شد وقت نماز شاه بطحی

دو لشکر بر جماعت شد مهیا

 

تمام آمد نماز شاه خوبان

دو لشکر شد روان اندر بیابان

 

به دشت نینوا منزل سر آمد

عجب عاشق به کوی دلبر آمد

 

مگو عاشق بگو جان باز معشوق

رسیده آه طفلانش به عیوق

 

یقین این سرزمین وعده گاه است

که زینب هم قرین اشک و آه است

 

بیا ای ساربان برگیر محمل

رسید این کاروان بارش به منزل

 

جوانان خیمه‌ها بر پا نمایید

که ما را بر سر آمد روز امید

 

زنید این خیمه‌ها امروز یاران

که سوزد ز آتش این قوم عدوان

 

جوانان گرد شاه دین شده جمع

همه پروانه و شه بوده چون شمع

 

نشسته در حرم لیلا به زاری

که آمد اکبرش از بهر یاری

 

بدی اندر حرم کلثوم افکار

که عباس آمد و گشتش مددکار

 

نشسته زینب و طفلان در اطراف

که آمد شه به خیمه بهر الطاف

 

صحابه هر یکی در خیمه خویش

همه بودند زان صحرا به تشویش

 

بنائی چون نبود از جمع اصحاب

رود خون از دو چشمش همچو میز آب

رسیدن حر در بیابان به امام (ع)

 

چه کردی ای فلک با آل زهرا

کنی آواره اندر کوه و صحرا

 

یکی را بر جنازه می‌زنی تیر

یکی را سر جدا سازی ز شمشیر

 

عیال الله را اندر بیابان

کنی از ظلم دشمن زار و گریان

 

حسین را با زنان آل اطهار

چرا در دست حر کردی گرفتار

 

شدی همدست دشمن ای ستمگر

ستم کردی به اولاد پیمبر

 

حسین را در جهان بودش چه تقصیر

که حر با لشکرش بودی عنان گیر

 

رسیدی لشکر از صحرای ماتم

به آل مصطفی شد نوبت غم

 

چو شد حر ریاحی خدمت شاه

سپاهش تشنه و خود گشته گمراه

 

به امر شاه شد سیراب لشکر

سپهدار و سپاه و اسب یک سر

 

چو شد وقت نماز شاه بطحی

دو لشکر بر جماعت شد مهیا

 

تمام آمد نماز شاه خوبان

دو لشکر شد روان اندر بیابان

 

به دشت نینوا منزل سر آمد

عجب عاشق به کوی دلبر آمد

 

مگو عاشق بگو جان باز معشوق

رسیده آه طفلانش به عیوق

 

یقین این سرزمین وعده گاه است

که زینب هم قرین اشک و آه است

 

بیا ای ساربان برگیر محمل

رسید این کاروان بارش به منزل

 

جوانان خیمه‌ها بر پا نمایید

که ما را بر سر آمد روز امید

 

زنید این خیمه‌ها امروز یاران

که سوزد ز آتش این قوم عدوان

 

جوانان گرد شاه دین شده جمع

همه پروانه و شه بوده چون شمع

 

نشسته در حرم لیلا به زاری

که آمد اکبرش از بهر یاری

 

بدی اندر حرم کلثوم افکار

که عباس آمد و گشتش مددکار

 

نشسته زینب و طفلان در اطراف

که آمد شه به خیمه بهر الطاف

 

صحابه هر یکی در خیمه خویش

همه بودند زان صحرا به تشویش

 

بنائی چون نبود از جمع اصحاب

رود خون از دو چشمش همچو میز آب

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×