مشخصات شعر

بند هشتم: أنَا العَبد

«من» بازتاب اشهد در خون تپیده است

هر صبح و شام  آن سر بر نی دمیده است

 

من، «من یزید» دارد و از هر شریعه‌اش

فوّاره‌ای به سمت عطش قد کشیده است

 

 اتمام حجّت است که این خون سرمدی

بر تیغ و تیر شمر و صنان‌ها چکیده است

 

نفی أنا الحق است أنا العبد فارسش

افتادنی چنین  تم تاکی رسیده است

 

«من» یوسف است، یوسف گمگشتۀ خلیل

من  اخگریست کز دل آذر جهیده است

 

«من»  مشهد است  مشهد حق، مشق معرفت

«من» بر شهود  در  شهد الـله رسیده است

 

این من، من اثیری دریای فطرت است

چون گوهری که بطن صدف آرمیده است

 

«من» در زنی چو زینب زهرا شکفته شد

این در بـه نـام درّۀ مرضیّه سفته شد

 

بند هشتم: أنَا العَبد

«من» بازتاب اشهد در خون تپیده است

هر صبح و شام  آن سر بر نی دمیده است

 

من، «من یزید» دارد و از هر شریعه‌اش

فوّاره‌ای به سمت عطش قد کشیده است

 

 اتمام حجّت است که این خون سرمدی

بر تیغ و تیر شمر و صنان‌ها چکیده است

 

نفی أنا الحق است أنا العبد فارسش

افتادنی چنین  تم تاکی رسیده است

 

«من» یوسف است، یوسف گمگشتۀ خلیل

من  اخگریست کز دل آذر جهیده است

 

«من»  مشهد است  مشهد حق، مشق معرفت

«من» بر شهود  در  شهد الـله رسیده است

 

این من، من اثیری دریای فطرت است

چون گوهری که بطن صدف آرمیده است

 

«من» در زنی چو زینب زهرا شکفته شد

این در بـه نـام درّۀ مرضیّه سفته شد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×