مشخصات شعر

لحظۀ دیدار

 

تن بى سر شده چون بی کس و بى یار شود

بازى دست اراذل سر بازار شود

 

ترسم این است بلایى که سر من‌ آمد

بین گودال سر جسم تو تکرار شود

 

پوشیه، چادر، خلخال، النگو، معجر

همه را کوفۀ نامرد خریدار شود

 

من ندیدم سر خونى نشده در این شهر

کودک و پیر، کسى وارد دربار شود

 

سنگ از بام کند کار عمود آهن

همه سرها به خدا مثل علمدار شود

 

سر هر کوچه کمى از بدنم ریخته است

خاک راه پسر حیدر کرار شود

 

سر بر نیزه و سنگ و چقدر چشم چران

دختر فاطمه بد جور گرفتار شود

 

سر دروازه حسین، منتظرت می‌مانم

تا که اى نیزه نشین لحظۀ دیدار شود

 

حنجر پاره شده، ارثیۀ پهلو شد

نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شود

 

لحظۀ دیدار

 

تن بى سر شده چون بی کس و بى یار شود

بازى دست اراذل سر بازار شود

 

ترسم این است بلایى که سر من‌ آمد

بین گودال سر جسم تو تکرار شود

 

پوشیه، چادر، خلخال، النگو، معجر

همه را کوفۀ نامرد خریدار شود

 

من ندیدم سر خونى نشده در این شهر

کودک و پیر، کسى وارد دربار شود

 

سنگ از بام کند کار عمود آهن

همه سرها به خدا مثل علمدار شود

 

سر هر کوچه کمى از بدنم ریخته است

خاک راه پسر حیدر کرار شود

 

سر بر نیزه و سنگ و چقدر چشم چران

دختر فاطمه بد جور گرفتار شود

 

سر دروازه حسین، منتظرت می‌مانم

تا که اى نیزه نشین لحظۀ دیدار شود

 

حنجر پاره شده، ارثیۀ پهلو شد

نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×