مشخصات شعر

لالۀ عباسی

به گوش تیر گفتا تیغ، بی سر کردنش با من

اگر چشمی‌به سوگش خشک شد، تَر کردنش با من

 

تو کارت را بکن با شعبه‌ها من هم حواسم هست

حسین اکبر اگر آورد، اصغر کردنش با من

 

جواب تیغ را تیر اینچنین از روی زه پَر داد

اگر اصغر بیارد ذبحِ اکبر کردنش با من

 

اگر که لالۀ عباسی خود را حسین آورد

تو دستش را بزن ای تیغ، پر پر کردنش با من

 

رها شد نیزه‌ای و گفت مسئولیت این سر

از اینجا تا شبِ تقدیمِ دختر کردنش با من

 

صدای نیزه را خاری شنید و گفت بعد از ظهر؛

ز خیمه هر که آمد سَدِّ مَعبَر کردنش با من

 

یقیناً شیشۀ پای رقیه بی تَرَک مانده

مغیلان را خَبر کردم مشجّر کردنش با من

 

همین طور اسبی از آن دور با نُه اسب دیگر گفت

شبیه قاسمش، چندیدن برابر کردنش با من

 

لالۀ عباسی

به گوش تیر گفتا تیغ، بی سر کردنش با من

اگر چشمی‌به سوگش خشک شد، تَر کردنش با من

 

تو کارت را بکن با شعبه‌ها من هم حواسم هست

حسین اکبر اگر آورد، اصغر کردنش با من

 

جواب تیغ را تیر اینچنین از روی زه پَر داد

اگر اصغر بیارد ذبحِ اکبر کردنش با من

 

اگر که لالۀ عباسی خود را حسین آورد

تو دستش را بزن ای تیغ، پر پر کردنش با من

 

رها شد نیزه‌ای و گفت مسئولیت این سر

از اینجا تا شبِ تقدیمِ دختر کردنش با من

 

صدای نیزه را خاری شنید و گفت بعد از ظهر؛

ز خیمه هر که آمد سَدِّ مَعبَر کردنش با من

 

یقیناً شیشۀ پای رقیه بی تَرَک مانده

مغیلان را خَبر کردم مشجّر کردنش با من

 

همین طور اسبی از آن دور با نُه اسب دیگر گفت

شبیه قاسمش، چندیدن برابر کردنش با من

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×