مشخصات شعر

غنچه‌ای بودم و از ساقه شکستند مرا

بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر

دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر

 

ذره‌ای ترس به دل راه ندادم زیرا

دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر

 

عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند

قافله در همۀ  راه سپر داشت پدر

 

چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد

این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر

 

آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم

تا که دست از سر لب‌های تو برداشت پدر

 

غنچه‌ای بودم و از ساقه شکستند مرا

ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر

 

بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است

دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر

 

غنچه‌ای بودم و از ساقه شکستند مرا

بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر

دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر

 

ذره‌ای ترس به دل راه ندادم زیرا

دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر

 

عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند

قافله در همۀ  راه سپر داشت پدر

 

چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد

این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر

 

آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم

تا که دست از سر لب‌های تو برداشت پدر

 

غنچه‌ای بودم و از ساقه شکستند مرا

ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر

 

بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است

دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×