مشخصات شعر

خورشید روی نیزه

بین بازوهای بابا تاب بازی می‌کند

کودکی که با پدر در خواب بازی می‌کند

 

می‌پرد از خواب می‌بیند که رویا دیده است

می‌نشیند با دوچشمش آب بازی می‌کند

 

بر سر نی دیده او خورشید را وقتی که باد

با سر زلفش شب مهتاب بازی می‌کند

 

دختری که دیده بعد از ناامیدی عمو

لشکری با مشک‌های آب بازی می‌کند

 

دختری که دیده اصغر با سه شعبه روی دست

مثل ماهی‌های بر قلاب بازی می‌کند

 

صحنۀ تلخی است، اکبر بر زمین افتاده و

هرکسی در نقش یک قصاب بازی می‌کند

 

طعنه و سنگ است اما کودکی آزار او

با نمایش دادن اسباب بازی می‌کند

 

کربلا جای خودش اما خرابه‌های شام

با دلم بدجور ای ارباب، بازی می‌کند

خورشید روی نیزه

بین بازوهای بابا تاب بازی می‌کند

کودکی که با پدر در خواب بازی می‌کند

 

می‌پرد از خواب می‌بیند که رویا دیده است

می‌نشیند با دوچشمش آب بازی می‌کند

 

بر سر نی دیده او خورشید را وقتی که باد

با سر زلفش شب مهتاب بازی می‌کند

 

دختری که دیده بعد از ناامیدی عمو

لشکری با مشک‌های آب بازی می‌کند

 

دختری که دیده اصغر با سه شعبه روی دست

مثل ماهی‌های بر قلاب بازی می‌کند

 

صحنۀ تلخی است، اکبر بر زمین افتاده و

هرکسی در نقش یک قصاب بازی می‌کند

 

طعنه و سنگ است اما کودکی آزار او

با نمایش دادن اسباب بازی می‌کند

 

کربلا جای خودش اما خرابه‌های شام

با دلم بدجور ای ارباب، بازی می‌کند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×