مشخصات شعر

دو هدیۀ ناقابل

عالم علی و نورِ جهانتاب زینب است

مثلِ علی و مثلِ نبی، ناب زینب است

از جلوه‌های فاطمه سیراب زینب است

تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است

 

یعنی که پنج تَن دلِ یک قاب زینب است

 

این کیست؟ این عقیلۀ آقای کربلاست

این کیست؟ این که غیرت فردای کربلاست

این کیست؟ این رایتُ جمیلای کربلاست

این کیست؟ اینکه حضرت زهرای کربلاست

 

عصمت کم است، صاحب القاب زینب است

 

آورده رویِ دست خودش جانِ خویش را

آماده کرده است دو قرآن خویش را

رو کرده است بر همه شیران خویش را

دو گرد باد خویش، دو طوفان خویش را

 

خورشیدِ این دو اختر نایاب، زینب است

 

زخمِ دل شکستۀ خود را که هَم گذاشت

اذن دخول خواند، به خیمه قدم گذاشت

از خود گذشت و تحفه‌ای از بیش و کم گذاشت

سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت

 

قبله حسین باشد و محراب زینب است

 

زینب رسید و باز امام احترام کرد

مثلِ علی، حسین به پایش قیام کرد

تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد

زینب که است؟ آن که ادب را تمام کرد

 

در کربلا معلمِ آداب، زینب است

 

دو مرد از قبیلۀ خود انتخاب کرد

آیینه بود و رو به سوی آفتاب کرد

با التماس دامن خود را پُر آب کرد

بر روی نام مادرش اما حساب کرد

 

فرمود این شکستۀ بی تاب، زینب است

 

بالی اگر که نیست برادر، دلی که هست

آورده‌ ام که شعله کشم، حاصلی که هست

حل کن به دست خویش مرا مشکلی که هست

از من بخر دو هدیۀ ناقابلی که هست

 

باور بکن که اولِ اصحاب، زینب است

 

رفتند سمت معرکه پَر در بیاورند

عباس گشته‌اند جگر در بیاوَرَند

چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند

از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند

 

این دو، دو موج بوده و سیلاب زینب است

 

از دور دید و گفت علمدار مرحبا

بر ضربه‌هایشان صد و ده بار مرحبا

بر دو امیر و بر دو جگردار مرحبا

زینب شدند و حیدر کرار مرحبا

 

اما میانِ خیمۀ بی آب، زینب است

 

اما رسید لحظۀ در خون صدا زدن

خونین نفس نفس زدن و دست و پا زدن

یک بار تیغ و بار دگر نیزه را زدن

دور از نگاهِ مادرشان بی هوا زدن

 

در بینِ خمیه شاهدِ گرداب زینب است

 

یک نانجیب دشنه به اَبرویشان کشید

یک بی حیا دو نیزه به پهلویشان کشید

یک ناصبی که چکمه سَر و رویشان کشید

یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید

 

آنکه دو چشم او شده خوناب، زینب است

 

آمد غروب و خندۀ دشمن بلند شد

وقتی صدای غارت و شیون بلند شد

دو نیزه در مقابلِ یک زن بلند شد

زینب نظر نکرد ولیکن بلند شد

 

چشم حسین از سرِ نِی‌ها به زینب است

دو هدیۀ ناقابل

عالم علی و نورِ جهانتاب زینب است

مثلِ علی و مثلِ نبی، ناب زینب است

از جلوه‌های فاطمه سیراب زینب است

تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است

 

یعنی که پنج تَن دلِ یک قاب زینب است

 

این کیست؟ این عقیلۀ آقای کربلاست

این کیست؟ این که غیرت فردای کربلاست

این کیست؟ این رایتُ جمیلای کربلاست

این کیست؟ اینکه حضرت زهرای کربلاست

 

عصمت کم است، صاحب القاب زینب است

 

آورده رویِ دست خودش جانِ خویش را

آماده کرده است دو قرآن خویش را

رو کرده است بر همه شیران خویش را

دو گرد باد خویش، دو طوفان خویش را

 

خورشیدِ این دو اختر نایاب، زینب است

 

زخمِ دل شکستۀ خود را که هَم گذاشت

اذن دخول خواند، به خیمه قدم گذاشت

از خود گذشت و تحفه‌ای از بیش و کم گذاشت

سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت

 

قبله حسین باشد و محراب زینب است

 

زینب رسید و باز امام احترام کرد

مثلِ علی، حسین به پایش قیام کرد

تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد

زینب که است؟ آن که ادب را تمام کرد

 

در کربلا معلمِ آداب، زینب است

 

دو مرد از قبیلۀ خود انتخاب کرد

آیینه بود و رو به سوی آفتاب کرد

با التماس دامن خود را پُر آب کرد

بر روی نام مادرش اما حساب کرد

 

فرمود این شکستۀ بی تاب، زینب است

 

بالی اگر که نیست برادر، دلی که هست

آورده‌ ام که شعله کشم، حاصلی که هست

حل کن به دست خویش مرا مشکلی که هست

از من بخر دو هدیۀ ناقابلی که هست

 

باور بکن که اولِ اصحاب، زینب است

 

رفتند سمت معرکه پَر در بیاورند

عباس گشته‌اند جگر در بیاوَرَند

چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند

از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند

 

این دو، دو موج بوده و سیلاب زینب است

 

از دور دید و گفت علمدار مرحبا

بر ضربه‌هایشان صد و ده بار مرحبا

بر دو امیر و بر دو جگردار مرحبا

زینب شدند و حیدر کرار مرحبا

 

اما میانِ خیمۀ بی آب، زینب است

 

اما رسید لحظۀ در خون صدا زدن

خونین نفس نفس زدن و دست و پا زدن

یک بار تیغ و بار دگر نیزه را زدن

دور از نگاهِ مادرشان بی هوا زدن

 

در بینِ خمیه شاهدِ گرداب زینب است

 

یک نانجیب دشنه به اَبرویشان کشید

یک بی حیا دو نیزه به پهلویشان کشید

یک ناصبی که چکمه سَر و رویشان کشید

یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید

 

آنکه دو چشم او شده خوناب، زینب است

 

آمد غروب و خندۀ دشمن بلند شد

وقتی صدای غارت و شیون بلند شد

دو نیزه در مقابلِ یک زن بلند شد

زینب نظر نکرد ولیکن بلند شد

 

چشم حسین از سرِ نِی‌ها به زینب است

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×