مشخصات شعر

زبان حال جون، غلام امام حسین (ع)

با یک کلاف هم شده، یوسف خریدنی است

تا پیشکش کنم به جز این سر نداشتم
رویم سیاه! تحفۀ بهتر نداشتم

در بین عاشقان تو شرمنده‌ام حسین!
حتی تنی سفید و معطر نداشتم

 

هر چند ماه می‌شود اینجا فدای تو
بگذار جُون جان بدهد پیش پای تو
خونم سیاه نیست، ببین سرخ شد زمین
بر روی خاک شاخه گلی شد برای تو

من بنده‌ات... نه! عاشقِ در بند گیسویت
قبلا دو بار کشته مرا چشم و ابرویت
در خواب دیده‌ جُون تو را بارها ولی
در خواب هم ندیده سرش را به زانویت

تنها نه من،... به پای همه بند می‌زنی
در پاسخ سلام که لبخند می‌زنی
با من صمیمی ‌است همه حرف‌های تو
گویی که با برادر و فرزند می‌زنی

خوشبخت من که همدم و هم صحبتت شدم
اول سیاه پوش درِ هیئتت شدم
بی ارزشم اگر که رهایت کنم حسین!
اکنون که یار تشنگی و غربتت شدم

تنها کنار توست که حس می‌کنم منم
بنگر فقط به عشق تو شمشیر می‌زنم
با تو نشسته‌ام که چو کوه ایستاده‌ام
نور تو دیده‌‌ام که چنین گرم و روشنم

«حبُّ الحسین» کرده مرا مست مست مست
ای وای اگر که تیغ بیفتد به دست مست
خود را چو جام می‌شکند تا که نشکند
با چشم‌های ساقی اگر عهد بسته مست

عشق من و تو زادۀ زهرا! شنیدنی است
با یک کلاف هم شده یوسف خریدنی است
پیش تو ایستادم و خواندم به زیر لب:
خال سیاه بر رخ زیبا چه دیدنی است!


هوش از سر بنی اسد امشب پریده است
یک قطره عطر سیب به خونم چکیده است
جای تعجب است درخشیدنم مگر؟
دستی حسین بر سر و رویم کشیده است

زبان حال جون، غلام امام حسین (ع)

با یک کلاف هم شده، یوسف خریدنی است

تا پیشکش کنم به جز این سر نداشتم
رویم سیاه! تحفۀ بهتر نداشتم

در بین عاشقان تو شرمنده‌ام حسین!
حتی تنی سفید و معطر نداشتم

 

هر چند ماه می‌شود اینجا فدای تو
بگذار جُون جان بدهد پیش پای تو
خونم سیاه نیست، ببین سرخ شد زمین
بر روی خاک شاخه گلی شد برای تو

من بنده‌ات... نه! عاشقِ در بند گیسویت
قبلا دو بار کشته مرا چشم و ابرویت
در خواب دیده‌ جُون تو را بارها ولی
در خواب هم ندیده سرش را به زانویت

تنها نه من،... به پای همه بند می‌زنی
در پاسخ سلام که لبخند می‌زنی
با من صمیمی ‌است همه حرف‌های تو
گویی که با برادر و فرزند می‌زنی

خوشبخت من که همدم و هم صحبتت شدم
اول سیاه پوش درِ هیئتت شدم
بی ارزشم اگر که رهایت کنم حسین!
اکنون که یار تشنگی و غربتت شدم

تنها کنار توست که حس می‌کنم منم
بنگر فقط به عشق تو شمشیر می‌زنم
با تو نشسته‌ام که چو کوه ایستاده‌ام
نور تو دیده‌‌ام که چنین گرم و روشنم

«حبُّ الحسین» کرده مرا مست مست مست
ای وای اگر که تیغ بیفتد به دست مست
خود را چو جام می‌شکند تا که نشکند
با چشم‌های ساقی اگر عهد بسته مست

عشق من و تو زادۀ زهرا! شنیدنی است
با یک کلاف هم شده یوسف خریدنی است
پیش تو ایستادم و خواندم به زیر لب:
خال سیاه بر رخ زیبا چه دیدنی است!


هوش از سر بنی اسد امشب پریده است
یک قطره عطر سیب به خونم چکیده است
جای تعجب است درخشیدنم مگر؟
دستی حسین بر سر و رویم کشیده است

۱ نظر
 
  • سید علی ۱۳۹۴/۰۶/۱۹

    فوق العاده... یا حسین!

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×