مشخصات شعر

با خنده زخم بر جگرت می‌گذاشتند

دارم به خاطر حرمت گریه می‌کنم

از شوق سفرۀ کرمت گریه می‌کنم

در روضه‌های محترمت گریه می‌کنم

وقتی برای درد و غمت گریه می‌کنم

 

حتی علی و فاطمه خوشحال می‌شوند

در خانواده‌ات همه خوشحال می‌شوند

 

دنیا ندید وسعت بالاتر از تو را

سائل ندید جز خودت آقاتر از تو را

دستی ندید دست بفرماتر از تو را

یثرب ندید حضرت تنهاتر از تو را

 

تنها میان خانه و تنها میان شهر

زخم زبان همسر و زخم زبان شهر

 

پای غریبی تو به پا برنخواستند

یا دشمنت شدند و یا برنخواستند

مشتی حرامزاده ز جا برنخواستند

وارد شدی به پای شما برنخواستند

 

اهل مدینه ناز شما را کشیده‌اند

یک عده جانماز شما را کشیده‌اند

 

با خنده زخم بر جگرت می‌گذاشتند

اهل مدینه سر به سرت می‌گذاشتند

گاهی عصا به روی پرت می‌گذاشتند

یک کوزه سمّ کنار سرت می‌گذاشتند

 

تنها، غریب، بی کس و آرام می‌روی

از کوچه‌های طعنه و دشنام می‌روی

 

در کوچه می‌روی، غم مادر نشسته است

قنفذ در این مسیر مکرر نشسته است

در پیش تو مغیره به منبر نشسته است

در خانه پای قتل تو همسر نشسته است

 

این زهر و درد سوختنت فرق می‌کند

تو طرز دست و پا زدنت فرق می‌کند

 

زانو بغل مکن چقدر آه می‌کشی

تو در جواب اهل گذر آه می‌کشی

با راز خویش تا به سحر آه می‌کشی

داری به جای چند نفر آه می‌کشی

 

در آه آه خویش تو مویت سفید شد

در کوچه‌ای امید دلت ناامید شد

 

تقصیر تو نبود که مادر پرش شکست

تقصیر تو نبود اگر زیورش شکست

تقصیر تو نبود دل اطهرش شکست

تقصیر تو نبود زدند و سرش شکست

 

گیرم که دست تو سپر مادرت نشد

تقصیر تو نبود، قدت یاورت نشد

 

بیرون بریز این جگر پاره پاره را

بیرون بریز غصۀ این گوشواره را

زینب رسیده است بگو راه چاره را

خونابه‌های دور لب پر شراره را

 

با مقنعه دهان تو را پاک می‌کند

این خاک گیسوان تو را پاک می‌کند

 

خون لخته روی پیرهنت ریخته شده

آلاله وقت آمدنت ریخته شده

هفتاد تیر در بدنت ریخته شده

هم خون تازه از کفنت ریخته شده

 

دارد حسین پیش تو از حال می‌رود

او از کنار تو ته گودال می‌رود

 

شکر خدا که پیرهنت در نیامده

با زور، خاتم یمنت در نیامده

دیگر لباس‌های تنت در نیامده

یا چوب نیزه از دهنت در نیامده

 

شکر خدا که پیکر پاک تو پا نخورد

سرنیزه‌ای میان گلوی تو جا نخورد

 

اما حسین صورت از خون خضاب داشت

در دل برای خواهر خود اضطراب داشت

یک کوه غصه داشت ولیکن رباب داشت

جا در میان مجلس و بزم شراب داشت

 

با چوبدست روی لبش می‌نواختند

یک عده مست روی لبش می‌نواختند

 

با خنده زخم بر جگرت می‌گذاشتند

دارم به خاطر حرمت گریه می‌کنم

از شوق سفرۀ کرمت گریه می‌کنم

در روضه‌های محترمت گریه می‌کنم

وقتی برای درد و غمت گریه می‌کنم

 

حتی علی و فاطمه خوشحال می‌شوند

در خانواده‌ات همه خوشحال می‌شوند

 

دنیا ندید وسعت بالاتر از تو را

سائل ندید جز خودت آقاتر از تو را

دستی ندید دست بفرماتر از تو را

یثرب ندید حضرت تنهاتر از تو را

 

تنها میان خانه و تنها میان شهر

زخم زبان همسر و زخم زبان شهر

 

پای غریبی تو به پا برنخواستند

یا دشمنت شدند و یا برنخواستند

مشتی حرامزاده ز جا برنخواستند

وارد شدی به پای شما برنخواستند

 

اهل مدینه ناز شما را کشیده‌اند

یک عده جانماز شما را کشیده‌اند

 

با خنده زخم بر جگرت می‌گذاشتند

اهل مدینه سر به سرت می‌گذاشتند

گاهی عصا به روی پرت می‌گذاشتند

یک کوزه سمّ کنار سرت می‌گذاشتند

 

تنها، غریب، بی کس و آرام می‌روی

از کوچه‌های طعنه و دشنام می‌روی

 

در کوچه می‌روی، غم مادر نشسته است

قنفذ در این مسیر مکرر نشسته است

در پیش تو مغیره به منبر نشسته است

در خانه پای قتل تو همسر نشسته است

 

این زهر و درد سوختنت فرق می‌کند

تو طرز دست و پا زدنت فرق می‌کند

 

زانو بغل مکن چقدر آه می‌کشی

تو در جواب اهل گذر آه می‌کشی

با راز خویش تا به سحر آه می‌کشی

داری به جای چند نفر آه می‌کشی

 

در آه آه خویش تو مویت سفید شد

در کوچه‌ای امید دلت ناامید شد

 

تقصیر تو نبود که مادر پرش شکست

تقصیر تو نبود اگر زیورش شکست

تقصیر تو نبود دل اطهرش شکست

تقصیر تو نبود زدند و سرش شکست

 

گیرم که دست تو سپر مادرت نشد

تقصیر تو نبود، قدت یاورت نشد

 

بیرون بریز این جگر پاره پاره را

بیرون بریز غصۀ این گوشواره را

زینب رسیده است بگو راه چاره را

خونابه‌های دور لب پر شراره را

 

با مقنعه دهان تو را پاک می‌کند

این خاک گیسوان تو را پاک می‌کند

 

خون لخته روی پیرهنت ریخته شده

آلاله وقت آمدنت ریخته شده

هفتاد تیر در بدنت ریخته شده

هم خون تازه از کفنت ریخته شده

 

دارد حسین پیش تو از حال می‌رود

او از کنار تو ته گودال می‌رود

 

شکر خدا که پیرهنت در نیامده

با زور، خاتم یمنت در نیامده

دیگر لباس‌های تنت در نیامده

یا چوب نیزه از دهنت در نیامده

 

شکر خدا که پیکر پاک تو پا نخورد

سرنیزه‌ای میان گلوی تو جا نخورد

 

اما حسین صورت از خون خضاب داشت

در دل برای خواهر خود اضطراب داشت

یک کوه غصه داشت ولیکن رباب داشت

جا در میان مجلس و بزم شراب داشت

 

با چوبدست روی لبش می‌نواختند

یک عده مست روی لبش می‌نواختند

 

۱ نظر
 
  • سید مصطفی رضوی ۱۴۰۰/۰۷/۱۲

    السلام علیک یا حسن بن علی (ع)

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×