مشخصات شعر

نامت غزل را محو نوری در ازل کرد

 

با نان و خرما می‌رسی، من هم یتیمم

اما نه خرما، مست دستان کریمم

 

می‌زد به پایت بوسه لب‌های مدینه

ای خوش به حال نیمه شب‌های مدینه

 

میخانۀ خاکی غبارش هم شراب است

انعام صحن خاکیت هم بی حساب است

 

این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد

روح القدس گویی هوای یک غزل کرد

 

یا محسنم در حال مستی «یا حسن» شد

نامت غزل را محو نوری در ازل کرد

 

من در زمان آوارۀ آن لحظه هستم،

آن دم که دستان تو «قاسم» را بغل کرد

 

آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی

تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد

 

نامت غزل را محو نوری در ازل کرد

 

با نان و خرما می‌رسی، من هم یتیمم

اما نه خرما، مست دستان کریمم

 

می‌زد به پایت بوسه لب‌های مدینه

ای خوش به حال نیمه شب‌های مدینه

 

میخانۀ خاکی غبارش هم شراب است

انعام صحن خاکیت هم بی حساب است

 

این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد

روح القدس گویی هوای یک غزل کرد

 

یا محسنم در حال مستی «یا حسن» شد

نامت غزل را محو نوری در ازل کرد

 

من در زمان آوارۀ آن لحظه هستم،

آن دم که دستان تو «قاسم» را بغل کرد

 

آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی

تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×