مشخصات شعر

تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، مرد!

 

از شهر من تا شهر تو راهی دراز است

اما تو را می‌بیند آن چشمی که باز است

 

در عکس‌ها دیدم مزارت را و عمری‌ست

شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است

 

از هر غریب و آشنا پرسیدم از تو

گفتند بیش از هرکسی مهمان‌نواز است

 

مردی که زانو زد جمل با ضرب تیغش

می‌لرزد آن وقتی که هنگام نماز است

 

در باد، بیرق‌های خونین محرم

در امتداد پرچمت در اهتزاز است

 

تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، مرد!

بیش از تمام دردهایت جانگداز است

 

تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، مرد!

 

از شهر من تا شهر تو راهی دراز است

اما تو را می‌بیند آن چشمی که باز است

 

در عکس‌ها دیدم مزارت را و عمری‌ست

شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است

 

از هر غریب و آشنا پرسیدم از تو

گفتند بیش از هرکسی مهمان‌نواز است

 

مردی که زانو زد جمل با ضرب تیغش

می‌لرزد آن وقتی که هنگام نماز است

 

در باد، بیرق‌های خونین محرم

در امتداد پرچمت در اهتزاز است

 

تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، مرد!

بیش از تمام دردهایت جانگداز است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×