مشخصات شعر

کوفۀ ویران

من از این وضع پریشان نگرانم به خدا

از فراوانی نسیان نگرانم به خدا

 

پر کشیدند سحر همسفرانم، حالا

مانده‌ام خسته، هراسان نگرانم به خدا

 

بی قراری من از حال خرابم پیداست

چه کنم با دل حیران؟ نگرانم به خدا

 

تو بگو وسعت این فاصله‌ها را چه کنم؟

ای گرفتار بیابان! نگرانم به خدا

 

ندبه و نالۀ من سود نبخشید بیا

کور شد دیدۀ گریان، نگرانم به خدا

 

همه جا بوی فساد و همه جا رنگ گناه

از غریبی شهیدان نگرانم به خدا

 

کوچه پس کوچۀ این شهر دگر ایمن نیست

از سر و وضع خیابان نگرانم به خدا

 

هرکه را می‌نگری دین خودش را دارد!

آه ای مجری قرآن نگرانم به خدا

 

پسر شیر خدا! شیعه کشی باب شده

باز با دست مسلمان! نگرانم به خدا

**

خواهری لحظه آخر به برادر می‌گفت:

بی تو ای سرو خرامان نگرانم به خدا

 

پیرهن خواستنت لرزه به جانم انداخت!

به کجا راحتی جان؟ نگرانم به خدا

 

پدرم گفت: به کوفه گذرت می‌افتد

من از آن کوفۀ ویران نگرانم به خدا

 

ای دعای سحر عمۀ سادات، بیا

خم شد از غم کمر عمۀ سادات، بیا

 

کوفۀ ویران

من از این وضع پریشان نگرانم به خدا

از فراوانی نسیان نگرانم به خدا

 

پر کشیدند سحر همسفرانم، حالا

مانده‌ام خسته، هراسان نگرانم به خدا

 

بی قراری من از حال خرابم پیداست

چه کنم با دل حیران؟ نگرانم به خدا

 

تو بگو وسعت این فاصله‌ها را چه کنم؟

ای گرفتار بیابان! نگرانم به خدا

 

ندبه و نالۀ من سود نبخشید بیا

کور شد دیدۀ گریان، نگرانم به خدا

 

همه جا بوی فساد و همه جا رنگ گناه

از غریبی شهیدان نگرانم به خدا

 

کوچه پس کوچۀ این شهر دگر ایمن نیست

از سر و وضع خیابان نگرانم به خدا

 

هرکه را می‌نگری دین خودش را دارد!

آه ای مجری قرآن نگرانم به خدا

 

پسر شیر خدا! شیعه کشی باب شده

باز با دست مسلمان! نگرانم به خدا

**

خواهری لحظه آخر به برادر می‌گفت:

بی تو ای سرو خرامان نگرانم به خدا

 

پیرهن خواستنت لرزه به جانم انداخت!

به کجا راحتی جان؟ نگرانم به خدا

 

پدرم گفت: به کوفه گذرت می‌افتد

من از آن کوفۀ ویران نگرانم به خدا

 

ای دعای سحر عمۀ سادات، بیا

خم شد از غم کمر عمۀ سادات، بیا

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×