مشخصات شعر

من کربلای اربعین را دوست دارم

هر خیمه، هر حصن حصین را دوست دارم

مرثیه خوانی وزین را دوست دارم

سینه زنان نکته بین را دوست دارم

اشک بصیرت آفرین را دوست دارم

 

کرببلا رفتن فقط اینگونه زیباست

این راهپیمایی نشان عزت ماست

هیهات من الذله مخصوص همین جاست

دم پاره‌های آتشین را دوست دارم

 

من از نجف تا کربلا هر دم بگویم

سینه سپر کرده سپس محکم بگویم

می‌‌آیم اصلا به همه عالم بگویم

نسل امیرالمومنین را دوست دارم

 

دستان او رحمان و چشمانش رحیم است

و یطعمون… یعنی آقایم کریم است

این راه مصداق صراط المستقیم است

تفسیر آیات مبین را دوست دارم

 

شرمنده‌ام از محضرش، رویم سیاه است

این دل فقط تنها به فکر سرپناه است

زخم نشسته به کف پایم گواه است

هر درد را، نه درد دین را دوست دارم

 

چشمم به خاکش آشنا باشد همیشه

در منظرم تنها خدا باشد همیشه

مهرم که مهر کربلا باشد همیشه

زخم نشسته بر جبین را دوست دارم

 

در هیئتی پای پیاده بی اراده

موکب موکب مست گشتم بین جاده

چای عراقی... تازه دم ... با طعم باده

این روز‌های دلنشین را دوست دارم

 

از زندگی از مال دنیا دل بریدم

با گوش جان هل من معینش را شنیدم

با انتخاب فاطمه اینجا رسیدم

این اعتقاد و این یقین را دوست دارم

 

نه مسجد و نه معبد و دیر و کنشت است

از قیمت این خاک، شاعر کم نوشته ست

من شک ندارم کربلا فوق بهشت است

هر گوشه از این سرزمین را دوست دارم

 

باب الحوایج، مادرش ما را فراخواند

به دیدن گلدسته و گنبد طلا خواند

سینه زنان دست، سقا را جدا خواند

من دعوت ام البنین را دوست دارم

 

تحریر ملاباسم از غصه خبر داد

به روضه‌های شیعه سوز بیشتر داد

با شیعتی مهما شربتم …نوحه سر داد

از کودکی‌ام این طنین را دوست دارم

 

قطعا گره خورده به روضه سرنوشتم

از آب و خاک کربلا باشد سرشتم

با اشک چشمم به گذرنامه نوشتم

من کربلای اربعین را دوست دارم

 

وقتی که من جان می‌دهم آقا می‌آید؟

خیلی به او بد کرده ام اما می‌آید ؟

من التماسش کرده‌ام آیا می‌آید ؟

ان لحظه‌های واپسین را دوست دارم

 

شعر بدون روضه معنایی ندارد

مدحیه بی مرثیه زیبایی ندارد

چشم بدون گریه کارآیی ندارد

چشمان با گریه عجین را دوست دارم

 

دنیای غم دریای غصه کوه دردم

حالا که میل روضۀ مکشوف کردم

باید که از گودال زنده برنگردم

تصمیم‌های اینچنین را دوست دارم

 

یارب و یارب در ته گودال می‌گفت

با صورتی خونین ، لبی پامال می‌گفت

در عشق بازی با خدا خوشحال می‌گفت

این نیزه‌های در کمین را دوست دارم

 

طعنه به دام ان همه صیاد می‌زد

کرب و بلا از صبر او فریاد می‌زد

با حنجر در زیر چکمه داد می‌زد

نذر تو این حال غمین را دوست دارم

****

گودال را از لوث نیزه پاک کردند

یک بوریا بر پیکری صد چاک کردند

اخر دهاتی‌ها تنش را خاک کردند

پس مردم روستانشین را دوست دارم

 

من کربلای اربعین را دوست دارم

هر خیمه، هر حصن حصین را دوست دارم

مرثیه خوانی وزین را دوست دارم

سینه زنان نکته بین را دوست دارم

اشک بصیرت آفرین را دوست دارم

 

کرببلا رفتن فقط اینگونه زیباست

این راهپیمایی نشان عزت ماست

هیهات من الذله مخصوص همین جاست

دم پاره‌های آتشین را دوست دارم

 

من از نجف تا کربلا هر دم بگویم

سینه سپر کرده سپس محکم بگویم

می‌‌آیم اصلا به همه عالم بگویم

نسل امیرالمومنین را دوست دارم

 

دستان او رحمان و چشمانش رحیم است

و یطعمون… یعنی آقایم کریم است

این راه مصداق صراط المستقیم است

تفسیر آیات مبین را دوست دارم

 

شرمنده‌ام از محضرش، رویم سیاه است

این دل فقط تنها به فکر سرپناه است

زخم نشسته به کف پایم گواه است

هر درد را، نه درد دین را دوست دارم

 

چشمم به خاکش آشنا باشد همیشه

در منظرم تنها خدا باشد همیشه

مهرم که مهر کربلا باشد همیشه

زخم نشسته بر جبین را دوست دارم

 

در هیئتی پای پیاده بی اراده

موکب موکب مست گشتم بین جاده

چای عراقی... تازه دم ... با طعم باده

این روز‌های دلنشین را دوست دارم

 

از زندگی از مال دنیا دل بریدم

با گوش جان هل من معینش را شنیدم

با انتخاب فاطمه اینجا رسیدم

این اعتقاد و این یقین را دوست دارم

 

نه مسجد و نه معبد و دیر و کنشت است

از قیمت این خاک، شاعر کم نوشته ست

من شک ندارم کربلا فوق بهشت است

هر گوشه از این سرزمین را دوست دارم

 

باب الحوایج، مادرش ما را فراخواند

به دیدن گلدسته و گنبد طلا خواند

سینه زنان دست، سقا را جدا خواند

من دعوت ام البنین را دوست دارم

 

تحریر ملاباسم از غصه خبر داد

به روضه‌های شیعه سوز بیشتر داد

با شیعتی مهما شربتم …نوحه سر داد

از کودکی‌ام این طنین را دوست دارم

 

قطعا گره خورده به روضه سرنوشتم

از آب و خاک کربلا باشد سرشتم

با اشک چشمم به گذرنامه نوشتم

من کربلای اربعین را دوست دارم

 

وقتی که من جان می‌دهم آقا می‌آید؟

خیلی به او بد کرده ام اما می‌آید ؟

من التماسش کرده‌ام آیا می‌آید ؟

ان لحظه‌های واپسین را دوست دارم

 

شعر بدون روضه معنایی ندارد

مدحیه بی مرثیه زیبایی ندارد

چشم بدون گریه کارآیی ندارد

چشمان با گریه عجین را دوست دارم

 

دنیای غم دریای غصه کوه دردم

حالا که میل روضۀ مکشوف کردم

باید که از گودال زنده برنگردم

تصمیم‌های اینچنین را دوست دارم

 

یارب و یارب در ته گودال می‌گفت

با صورتی خونین ، لبی پامال می‌گفت

در عشق بازی با خدا خوشحال می‌گفت

این نیزه‌های در کمین را دوست دارم

 

طعنه به دام ان همه صیاد می‌زد

کرب و بلا از صبر او فریاد می‌زد

با حنجر در زیر چکمه داد می‌زد

نذر تو این حال غمین را دوست دارم

****

گودال را از لوث نیزه پاک کردند

یک بوریا بر پیکری صد چاک کردند

اخر دهاتی‌ها تنش را خاک کردند

پس مردم روستانشین را دوست دارم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×