مشخصات شعر

آهسته رو زمان ز خواهر جدا شدن

 دیگر رسیده قصه به آخر... جدا شدن...
سخت است خواهری ز برادر جدا شدن

 

با دلهره کنون که بغل می‌کنی مرا
یعنی فراق، با دل مضطر جدا شدن

 

پنجاه سال صبح و شبم با تو سر شده
آهسته رو زمان ز خواهر جدا شدن

 

تو از مدینه یاد ز یحیی کنی چرا؟
یعنی رسیده است دم سر جدا شدن؟

 

بگذار تا گلوی تو را بوسه‌ای زنم
حیف است حنجر تو به خنجر جدا شدن

 

تو می‌روی و غصۀ من می‌شود شروع
از دختران فاطمه معجر جدا شدن...

 

پیش نگاه غمزدۀ کودکان تو
یکسر سر شهید ز پیکر جدا شدن...

 

از ما زنان بپرس زمانی که تنگ شد
درد آور است النگو و زیور جدا شدن...

آهسته رو زمان ز خواهر جدا شدن

 دیگر رسیده قصه به آخر... جدا شدن...
سخت است خواهری ز برادر جدا شدن

 

با دلهره کنون که بغل می‌کنی مرا
یعنی فراق، با دل مضطر جدا شدن

 

پنجاه سال صبح و شبم با تو سر شده
آهسته رو زمان ز خواهر جدا شدن

 

تو از مدینه یاد ز یحیی کنی چرا؟
یعنی رسیده است دم سر جدا شدن؟

 

بگذار تا گلوی تو را بوسه‌ای زنم
حیف است حنجر تو به خنجر جدا شدن

 

تو می‌روی و غصۀ من می‌شود شروع
از دختران فاطمه معجر جدا شدن...

 

پیش نگاه غمزدۀ کودکان تو
یکسر سر شهید ز پیکر جدا شدن...

 

از ما زنان بپرس زمانی که تنگ شد
درد آور است النگو و زیور جدا شدن...

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×