- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
- بازدید: ۲۲۰
- شماره مطلب: ۶۱۵۴
-
چاپ
آئینۀ جمال خدا
از بسکه خورد بر بدنش نیزه و خَدَنگ
شد پیکرش شکفته، چو گلهای سرخ رنگ
از تیر غم، چو ابر بهار آسمان گرفت
باران خون، به گلشن او داد، آب و رنگ
هر دم به یک طرف، بدنش داشت گردشی
تا چرخ بر نشانه زند تیر ِ بی درنگ
میجُست راه ترک قفس، مرغ جان او
تیر بلا ز بسکه نمود آشیانه تنگ
لبریز شد، چو از بدنش چشمههای خون
بر گرد او بچید فلک، ظالمانه سنگ
پوشیده شد عذار حسین از غبار و خون
آئینۀ جمال خدائی گرفت زنگ
قرآنیان، به پیکر قرآن، کشیده تیغ
اسلامیان، گرفته عجب، شیوۀ فرنگ
دشمن در انتظار و مهیای غارت است
تا گوشوار و معجری آرد مگر به چنگ
پر شد حرم، ز غلغلۀ وامحمدا
شد همصدا به زینب غمدیده طبل جنگ
طبع حسان چگونه دهد شرح ماجرا
اینجا که پای فکر سبک سیر، گشته لنگ
آئینۀ جمال خدا
از بسکه خورد بر بدنش نیزه و خَدَنگ
شد پیکرش شکفته، چو گلهای سرخ رنگ
از تیر غم، چو ابر بهار آسمان گرفت
باران خون، به گلشن او داد، آب و رنگ
هر دم به یک طرف، بدنش داشت گردشی
تا چرخ بر نشانه زند تیر ِ بی درنگ
میجُست راه ترک قفس، مرغ جان او
تیر بلا ز بسکه نمود آشیانه تنگ
لبریز شد، چو از بدنش چشمههای خون
بر گرد او بچید فلک، ظالمانه سنگ
پوشیده شد عذار حسین از غبار و خون
آئینۀ جمال خدائی گرفت زنگ
قرآنیان، به پیکر قرآن، کشیده تیغ
اسلامیان، گرفته عجب، شیوۀ فرنگ
دشمن در انتظار و مهیای غارت است
تا گوشوار و معجری آرد مگر به چنگ
پر شد حرم، ز غلغلۀ وامحمدا
شد همصدا به زینب غمدیده طبل جنگ
طبع حسان چگونه دهد شرح ماجرا
اینجا که پای فکر سبک سیر، گشته لنگ