مشخصات شعر

مناجات

بندۀ نفسم شدم، سوز و نوایم رفت، رفت

از نفس افتادم و حال دعایم رفت، رفت

 

غفلتم توفیق توبه کردنم را برده است

از قنوتم رَبَّنٰا إغْفِرْ لَنٰایم رفت، رفت

 

بار من را آتش ناشکری‌ام سوزانده است

از کفم سرمایۀ روز جزایم رفت، رفت

 

عبد رسوایم... فقط دردسر مولا شدم

آبرویم پیش او وقتی حیایم رفت، رفت

 

در سحرها خلوتی با دلستانم داشتم

آن قدر بد کردم آخر از سرایم رفت، رفت

 

سوی نامحرم نظر کردن سلاحم را گرفت

برکت از این زندگی تا اشک‌هایم رفت، رفت

 

دل خوشم صحن دلم، وقف علی و فاطمه است

گیرم اصلا جای دیگر دست و پایم رفت، رفت

 

کعبه، بی حیدر فقط سنگ است، پس با این حساب

سوی نی جف هم اگر قبله نمایم رفت، رفت

 

با پر و بال شکسته مرغ قلبم هر سحر

در پی فطرس که سوی مقتدایم رفت، رفت

 

یاد کام تشنه‌اش یک عمر قلبم سوخت... سوخت

زیر خنجر دلبر درد آشنایم رفت، رفت

 

زیر گرمای بیابان پیکرش شد زیر و رو

روی نیزه رأس شاه سر جدایم رفت، رفت

مناجات

بندۀ نفسم شدم، سوز و نوایم رفت، رفت

از نفس افتادم و حال دعایم رفت، رفت

 

غفلتم توفیق توبه کردنم را برده است

از قنوتم رَبَّنٰا إغْفِرْ لَنٰایم رفت، رفت

 

بار من را آتش ناشکری‌ام سوزانده است

از کفم سرمایۀ روز جزایم رفت، رفت

 

عبد رسوایم... فقط دردسر مولا شدم

آبرویم پیش او وقتی حیایم رفت، رفت

 

در سحرها خلوتی با دلستانم داشتم

آن قدر بد کردم آخر از سرایم رفت، رفت

 

سوی نامحرم نظر کردن سلاحم را گرفت

برکت از این زندگی تا اشک‌هایم رفت، رفت

 

دل خوشم صحن دلم، وقف علی و فاطمه است

گیرم اصلا جای دیگر دست و پایم رفت، رفت

 

کعبه، بی حیدر فقط سنگ است، پس با این حساب

سوی نی جف هم اگر قبله نمایم رفت، رفت

 

با پر و بال شکسته مرغ قلبم هر سحر

در پی فطرس که سوی مقتدایم رفت، رفت

 

یاد کام تشنه‌اش یک عمر قلبم سوخت... سوخت

زیر خنجر دلبر درد آشنایم رفت، رفت

 

زیر گرمای بیابان پیکرش شد زیر و رو

روی نیزه رأس شاه سر جدایم رفت، رفت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×