مشخصات شعر

حقیقت عدل

اگرچه زخم سرش را تمام می‌دیدند

ولی ز زخم عمیق دلش نپرسیدند

 

کسی نخواست بپرسد چرا سرش بشکافت

اگرچه مردم بی درد کوفه می‌دیدند

 

شبی نخفت علی از غم جهالت خلق

ولی تمامی‌آنان ز جهل خوابیدند

 

بهار عمر علی شد خزان و گل نشدند

دوباره در ره او خار فتنه پاشیدند

 

نرفت رنگ سیاهی بُرون از آن دل‌ها

زداغ سُرخ علی گر سیاه پوشیدند

 

بـه غیر اهل ولایت، هنوز هم آنان

اسیر وسوسه و اهل شک و تریدند

 

علی است چون شب قدر خدا که این مردم

ز قدر و منزلتش نکته‌ای نفهمیدند

 

علی حقیقت عدل است و تا ابد زنده است

ولی تمامی ‌آنان ز جهل خوابیدند

 

خدا گواست که در کربلا همین مردم

گُلان باغ علی را به نیزه‌ها چیدند

 

چه روزگار غریبی بُود که بعد از او

به اشک زینب او اهل کوفه خندیدند

 

دلم گرفته «وفایی» بیا که گریه کنیم

به احترام غمی ‌که به شیعه بخشیدند

 

حقیقت عدل

اگرچه زخم سرش را تمام می‌دیدند

ولی ز زخم عمیق دلش نپرسیدند

 

کسی نخواست بپرسد چرا سرش بشکافت

اگرچه مردم بی درد کوفه می‌دیدند

 

شبی نخفت علی از غم جهالت خلق

ولی تمامی‌آنان ز جهل خوابیدند

 

بهار عمر علی شد خزان و گل نشدند

دوباره در ره او خار فتنه پاشیدند

 

نرفت رنگ سیاهی بُرون از آن دل‌ها

زداغ سُرخ علی گر سیاه پوشیدند

 

بـه غیر اهل ولایت، هنوز هم آنان

اسیر وسوسه و اهل شک و تریدند

 

علی است چون شب قدر خدا که این مردم

ز قدر و منزلتش نکته‌ای نفهمیدند

 

علی حقیقت عدل است و تا ابد زنده است

ولی تمامی ‌آنان ز جهل خوابیدند

 

خدا گواست که در کربلا همین مردم

گُلان باغ علی را به نیزه‌ها چیدند

 

چه روزگار غریبی بُود که بعد از او

به اشک زینب او اهل کوفه خندیدند

 

دلم گرفته «وفایی» بیا که گریه کنیم

به احترام غمی ‌که به شیعه بخشیدند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×