مشخصات شعر

فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی

 

شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی

کمی ‌ز غربت خود را برای من گفتی

 

چقدر طعنه شنیدی، چقدر دم نزدی

چقدر حرف خدا را به مرد و زن گفتی

 

چقدر حرف دلت را به چاه می‌بردی

چقدر درد و دلت را به خویشتن گفتی

 

دم غروب سلامی‌ به همسرت دادی

گمان کنم که به زهرا ز آمدن گفتی

 

دلت گرفت پدر یاد مادر افتادی

ز شعله‌های در و از لگد زدن گفتی

 

یتیم‌ها که برای تو شیر آوردند

ز بی وفایی این کوفیان به من گفتی

 

تو از شلوغی و ترس از ربودن اطفال

ز سنگ خوردن و سختی رد شدن گفتی

 

**

برایم از غم بزم حرامیان ای وای

برایم از غم معجر نداشتن گفتی

 

سحر به رسم سفارش کنار عباست

فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی

 

نوشت بر کفنت جوشنی حسین غریب

تو از وصیت زهرا و پیرهن گفتی

 

ز کشتن نوه‌هایت، ز کشتن پسرت

ز قتلگاه و بدن‌های بی کفن گفتی

 

فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی

 

شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی

کمی ‌ز غربت خود را برای من گفتی

 

چقدر طعنه شنیدی، چقدر دم نزدی

چقدر حرف خدا را به مرد و زن گفتی

 

چقدر حرف دلت را به چاه می‌بردی

چقدر درد و دلت را به خویشتن گفتی

 

دم غروب سلامی‌ به همسرت دادی

گمان کنم که به زهرا ز آمدن گفتی

 

دلت گرفت پدر یاد مادر افتادی

ز شعله‌های در و از لگد زدن گفتی

 

یتیم‌ها که برای تو شیر آوردند

ز بی وفایی این کوفیان به من گفتی

 

تو از شلوغی و ترس از ربودن اطفال

ز سنگ خوردن و سختی رد شدن گفتی

 

**

برایم از غم بزم حرامیان ای وای

برایم از غم معجر نداشتن گفتی

 

سحر به رسم سفارش کنار عباست

فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی

 

نوشت بر کفنت جوشنی حسین غریب

تو از وصیت زهرا و پیرهن گفتی

 

ز کشتن نوه‌هایت، ز کشتن پسرت

ز قتلگاه و بدن‌های بی کفن گفتی

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×