مشخصات شعر

ام‌المصائب

 

در برزخ کبود هجوم شراره‌ها  

در پایکوب اسب بر آن پاره پاره‌ها


خورشید صبر، از افق خیمه می‌دود  

تا کهکشان سرخ عروج ستاره‌ها


قرآن، فتاده گوشه‌ای از نینوا عشق  

با سینه‌ات به وسعت ‌آیینه‌های عشق


تفسیر سبز فاطمه از راه می‌رسد  

با کوله باری از غم بی انتهای عشق


جغرافیای عشق، پر از رد پای صبر  

تاریخ درد، خم شده بر شانه‌های صبر


بنگر طواف صبر، به گرد حریم عشق  

بنگر خضوع عشق، به پیش خدای صبر


بانوی آسمان، سوی ویرانه می‌رود  

دنبال شمع سوخته، پروانه می‌رود


در کوچه‌های پر غم تاریخ بی کسی  

غوغای درد بین، چه صبورانه می‌رود


دروازه‌های خفته، پر از شادی و خروش  

فریاد روزگار، به روی نی و خموش


ناگه طلوع می‌کند از شرق کوچه‌ها  

ام المصایبی، که علم می‌کشد به دوش


روزی که تازیانه تنش را کبود کرد  

افلاک در برابر صبرش، سجود کرد


به خطبه‌اش، تمامی‌عالم قیام کرد 

گاه خمیدنش همه هستی قعود کرد


در قتلگاه عشق، غریبانه می‌دوید  

فاصبر بحکم ربک از عرش می‌شنید


فریاد آسمانی فتح قریب بود  

آن خطبه‌ای که از نفسش شعله می‌کشید


در سینه‌اش، تلاطم دردی غریب بود  

در ناله‌اش ترنم ام یجیب بود


گاه عروج فاطمه مبعوث گشته بود  

پیغمبری که معجزۀ او، شکیب بود


چون سبز آینه، در خون سرخ خفت  

بغضی از انتظار، به دشت دلش شکفت


چون کعب نی، به وسعت بازوی او نشست  

لب باز کرد و فزت و رب الحسین گفت


شهزاده‌ای که بانوی ملک کبیر بود ‌

اینک میان حلقۀ ظلمت، اسیر بود


صوتی رسید بلغ ما انزل الیک  

صوتی که یادگار دیار غدیر بود


در سینه‌اش، تراکم بغض علی شکست  

در خاطرش گل و در و دیوار، نقش بست


خاموشی حسن همه فریاد شد در او  

شیرازۀ سیاه ستم را از هم گسست


لیلای صبر، واله و مجنون زینب است  

عالم پر از خطابۀ محزون زینب است


مدیون خون پاک حسین‌اند انبیا
اما حسین فاطمه مدیون زینب است

 

ام‌المصائب

 

در برزخ کبود هجوم شراره‌ها  

در پایکوب اسب بر آن پاره پاره‌ها


خورشید صبر، از افق خیمه می‌دود  

تا کهکشان سرخ عروج ستاره‌ها


قرآن، فتاده گوشه‌ای از نینوا عشق  

با سینه‌ات به وسعت ‌آیینه‌های عشق


تفسیر سبز فاطمه از راه می‌رسد  

با کوله باری از غم بی انتهای عشق


جغرافیای عشق، پر از رد پای صبر  

تاریخ درد، خم شده بر شانه‌های صبر


بنگر طواف صبر، به گرد حریم عشق  

بنگر خضوع عشق، به پیش خدای صبر


بانوی آسمان، سوی ویرانه می‌رود  

دنبال شمع سوخته، پروانه می‌رود


در کوچه‌های پر غم تاریخ بی کسی  

غوغای درد بین، چه صبورانه می‌رود


دروازه‌های خفته، پر از شادی و خروش  

فریاد روزگار، به روی نی و خموش


ناگه طلوع می‌کند از شرق کوچه‌ها  

ام المصایبی، که علم می‌کشد به دوش


روزی که تازیانه تنش را کبود کرد  

افلاک در برابر صبرش، سجود کرد


به خطبه‌اش، تمامی‌عالم قیام کرد 

گاه خمیدنش همه هستی قعود کرد


در قتلگاه عشق، غریبانه می‌دوید  

فاصبر بحکم ربک از عرش می‌شنید


فریاد آسمانی فتح قریب بود  

آن خطبه‌ای که از نفسش شعله می‌کشید


در سینه‌اش، تلاطم دردی غریب بود  

در ناله‌اش ترنم ام یجیب بود


گاه عروج فاطمه مبعوث گشته بود  

پیغمبری که معجزۀ او، شکیب بود


چون سبز آینه، در خون سرخ خفت  

بغضی از انتظار، به دشت دلش شکفت


چون کعب نی، به وسعت بازوی او نشست  

لب باز کرد و فزت و رب الحسین گفت


شهزاده‌ای که بانوی ملک کبیر بود ‌

اینک میان حلقۀ ظلمت، اسیر بود


صوتی رسید بلغ ما انزل الیک  

صوتی که یادگار دیار غدیر بود


در سینه‌اش، تراکم بغض علی شکست  

در خاطرش گل و در و دیوار، نقش بست


خاموشی حسن همه فریاد شد در او  

شیرازۀ سیاه ستم را از هم گسست


لیلای صبر، واله و مجنون زینب است  

عالم پر از خطابۀ محزون زینب است


مدیون خون پاک حسین‌اند انبیا
اما حسین فاطمه مدیون زینب است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×