مشخصات شعر

خضاب خون

داستان‌هایی که از شام خراب آورده‌ام

عالمی از صبر خود، در اضطراب آورده‌ام

 

رأس خونین تو بر نی بود با من هم‌سفر

خود تو دانی زآن چه از شام خراب آورده‌ام

 

ای کتاب الله ناطق! بین تو بر بیمار خویش

آیه‌ای از سوره‌ی «اُمُّ ‌الکتاب» آورده‌ام

 

تا ز قلب داغ‌دارت، گَرد غم شویَم ز مهر

از سرشک دیدگان، بهرت گلاب آورده‌ام

 

سر زدم بر چوب محمل تا سرت دیدم به نی

وین سر بشْکسته را، از خون خضاب آورده‌ام

 

پیش چشم من، عزیزت، در خرابه جان سپُرد

سخت‌جانی بین که با این غصّه، تاب آورده‌ام

 

کودک شش‌ماهه‌ات گر خفته روی سینه‌ات

از پی دیدار او، همره رباب آورده‌ام

 

ای شه خونین کفن! ای نور چشم بوتراب!

بهرت، ای عطشان جگر! از دیده آب آورده‌ام

 

«خوشدلا»! بر‌بند لب از ماتم سلطان دین

چون براتِ رحمتِ «یومُ‌ الحساب» آورده‌ام

 

 

خضاب خون

داستان‌هایی که از شام خراب آورده‌ام

عالمی از صبر خود، در اضطراب آورده‌ام

 

رأس خونین تو بر نی بود با من هم‌سفر

خود تو دانی زآن چه از شام خراب آورده‌ام

 

ای کتاب الله ناطق! بین تو بر بیمار خویش

آیه‌ای از سوره‌ی «اُمُّ ‌الکتاب» آورده‌ام

 

تا ز قلب داغ‌دارت، گَرد غم شویَم ز مهر

از سرشک دیدگان، بهرت گلاب آورده‌ام

 

سر زدم بر چوب محمل تا سرت دیدم به نی

وین سر بشْکسته را، از خون خضاب آورده‌ام

 

پیش چشم من، عزیزت، در خرابه جان سپُرد

سخت‌جانی بین که با این غصّه، تاب آورده‌ام

 

کودک شش‌ماهه‌ات گر خفته روی سینه‌ات

از پی دیدار او، همره رباب آورده‌ام

 

ای شه خونین کفن! ای نور چشم بوتراب!

بهرت، ای عطشان جگر! از دیده آب آورده‌ام

 

«خوشدلا»! بر‌بند لب از ماتم سلطان دین

چون براتِ رحمتِ «یومُ‌ الحساب» آورده‌ام

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×