مشخصات شعر

بهانه

امشب دلم گرفته بهانه، برای تو

بابا! بیا که آمده در سر، هوای تو

 

امشب اگر به گوشه‌ی ویران گذر کنی

بر آن سرم که بوسه زنم، خاک پای تو

 

امشب بیا به دختر غم‌دیده، رو نما

تا جان خود ز شوق دهد، رو‌نمای تو

 

دانی اگر به روی نکوی تو ننْگرم

جان می‌سپارم، از پی شوق لقای تو

 

امشب به کاخ ظلم، شبیخون زنم که تا

از ریشه بر‌کَنَم، به امید خدای تو

 

من هم شدم به قافله‌ی مرگ، هم‌سفر

این بوده مدّعای من، از کربلای تو

 

«خادم» ز جُرم خویش، بسی نادم آمده

بگْذر از او که او شده نغمه‌سرای تو

 

بهانه

امشب دلم گرفته بهانه، برای تو

بابا! بیا که آمده در سر، هوای تو

 

امشب اگر به گوشه‌ی ویران گذر کنی

بر آن سرم که بوسه زنم، خاک پای تو

 

امشب بیا به دختر غم‌دیده، رو نما

تا جان خود ز شوق دهد، رو‌نمای تو

 

دانی اگر به روی نکوی تو ننْگرم

جان می‌سپارم، از پی شوق لقای تو

 

امشب به کاخ ظلم، شبیخون زنم که تا

از ریشه بر‌کَنَم، به امید خدای تو

 

من هم شدم به قافله‌ی مرگ، هم‌سفر

این بوده مدّعای من، از کربلای تو

 

«خادم» ز جُرم خویش، بسی نادم آمده

بگْذر از او که او شده نغمه‌سرای تو

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×