مشخصات شعر

جان دادن ستاره

ویرانه بود و دخترکی بی‌گناه بود

برهان بی‌گناهی او، اشک و آه بود

 

تنها نه اشک و آه، نه پای پُر آبله

روی کبود، حالت او را گواه بود

 

حال افول داشت به ویرانه، اختری

در انتظارِ دیدنِ رخسارِ ماه بود

 

ماه از برای دیدن او آمد، ای عجب!

کآن قدْر انتظار، همه یک نگاه بود

 

پایان عمر عاشق دل‌داده را ببین

جان دادن ستاره، تماشای ماه بود

 

بنْهاد روبه‌روی پدر، عاشقانه گفت:

تا بودی، ای پدر! تو، مرا عزّ و جاه بود

 

تا سایه‌ی تو بود، پدر جان! مرا به سر

کی روی من ز ضربت سیلی، سیاه بود؟

 

«دلجو»! پناه اهل ولا، کوی پاک اوست

خود گر چه از جفای عدو، بی‌پناه بود

 

جان دادن ستاره

ویرانه بود و دخترکی بی‌گناه بود

برهان بی‌گناهی او، اشک و آه بود

 

تنها نه اشک و آه، نه پای پُر آبله

روی کبود، حالت او را گواه بود

 

حال افول داشت به ویرانه، اختری

در انتظارِ دیدنِ رخسارِ ماه بود

 

ماه از برای دیدن او آمد، ای عجب!

کآن قدْر انتظار، همه یک نگاه بود

 

پایان عمر عاشق دل‌داده را ببین

جان دادن ستاره، تماشای ماه بود

 

بنْهاد روبه‌روی پدر، عاشقانه گفت:

تا بودی، ای پدر! تو، مرا عزّ و جاه بود

 

تا سایه‌ی تو بود، پدر جان! مرا به سر

کی روی من ز ضربت سیلی، سیاه بود؟

 

«دلجو»! پناه اهل ولا، کوی پاک اوست

خود گر چه از جفای عدو، بی‌پناه بود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×