مشخصات شعر

شکر و شکایت

صبر جمیل زینب، صبری است بی‌نهایت

«گر نکته‌دان عشقی، بشْنو تو این حکایت»[i]

 

رأس پدر رقیّه، بر کف گرفت و گفتا:

«با یار دل‌نوازم، شُکری است با شکایت»

 

در این خرابه‌ی شوم، دادند منزل ما

«گویا ولی‌شناسان، رفتند از این ولایت»

 

شهری است پُر تلاطم، شب تیره، خصم غدّار

«از گوشه‌ای برون آی، ای کوکب هدایت!»

 

همراه ما اسیران، جانا! اگر بیایی

«سرها بریده بینی، بی‌جُرم و بی‌جنایت»

 

گر دوره‌ی اسارت، پرسی ز من چه‌ گویم؟

«کش صد هزار منزل، پیش است در بدایت»

 

ما را به کوخ منزل، داده یزید را کاخ

«جانا! روا نباشد، خون‌ریز را حمایت»

 

جان پدر! به همراه، این جسم خسته را بَر

«جور از حبیب خوش‌تر کز مدّعی رعایت»

 

جان پدر! به جانت! کز عمر خویش سیرم

«یک ساعتم بگنجان، در سایه‌ی عنایت»

 

در راه کوفه و شام با ما چِها نکردند!

«زنهار از این بیابان! وین راهِ بی‌نهایت!»

 

نادان «خِرَد» چه داند؟ تا خود بسان «حافظ»

«قرآن ز بَر بخواند، با چارده روایت»

 

 


[i]. تضمین غزل «حافظ».         (ص 913) 

شکر و شکایت

صبر جمیل زینب، صبری است بی‌نهایت

«گر نکته‌دان عشقی، بشْنو تو این حکایت»[i]

 

رأس پدر رقیّه، بر کف گرفت و گفتا:

«با یار دل‌نوازم، شُکری است با شکایت»

 

در این خرابه‌ی شوم، دادند منزل ما

«گویا ولی‌شناسان، رفتند از این ولایت»

 

شهری است پُر تلاطم، شب تیره، خصم غدّار

«از گوشه‌ای برون آی، ای کوکب هدایت!»

 

همراه ما اسیران، جانا! اگر بیایی

«سرها بریده بینی، بی‌جُرم و بی‌جنایت»

 

گر دوره‌ی اسارت، پرسی ز من چه‌ گویم؟

«کش صد هزار منزل، پیش است در بدایت»

 

ما را به کوخ منزل، داده یزید را کاخ

«جانا! روا نباشد، خون‌ریز را حمایت»

 

جان پدر! به همراه، این جسم خسته را بَر

«جور از حبیب خوش‌تر کز مدّعی رعایت»

 

جان پدر! به جانت! کز عمر خویش سیرم

«یک ساعتم بگنجان، در سایه‌ی عنایت»

 

در راه کوفه و شام با ما چِها نکردند!

«زنهار از این بیابان! وین راهِ بی‌نهایت!»

 

نادان «خِرَد» چه داند؟ تا خود بسان «حافظ»

«قرآن ز بَر بخواند، با چارده روایت»

 

 


[i]. تضمین غزل «حافظ».         (ص 913) 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×