مشخصات شعر

گل وصال

داغ تو آب کرده چو شمعی، تن مرا

عشقت به باد داده، همه خرمن مرا

 

از شرم، شمع، آب شود گر که بنْگرد

در حسرت تو دست ز جان شستن را

 

پروانه‌ای کجاست که بیند به چشم شوق؟

آتش گرفتن من و جان کندن مرا

 

اکنون که آمدی به خرابه، نظاره کن

مجروح از طناب عدو، گردن را

 

لب بر لبت نهاده‌ام، ای باغبان! ببین

از لاله‌زار عشق تو، گل چیدن مرا

 

چیدم گل وصال تو، جان می‌دهم کنون

بابا! مگر نمی‌شنوی شیون مرا؟

 

گل وصال

داغ تو آب کرده چو شمعی، تن مرا

عشقت به باد داده، همه خرمن مرا

 

از شرم، شمع، آب شود گر که بنْگرد

در حسرت تو دست ز جان شستن را

 

پروانه‌ای کجاست که بیند به چشم شوق؟

آتش گرفتن من و جان کندن مرا

 

اکنون که آمدی به خرابه، نظاره کن

مجروح از طناب عدو، گردن را

 

لب بر لبت نهاده‌ام، ای باغبان! ببین

از لاله‌زار عشق تو، گل چیدن مرا

 

چیدم گل وصال تو، جان می‌دهم کنون

بابا! مگر نمی‌شنوی شیون مرا؟

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×