مشخصات شعر

روز الست

 

نَبْوَد به تن، سری که ندارد هوای تو!

پُر خون بُوَد دلی که نسوزد برای تو!

 

بر جسم چاک‌چاک تو، خلق جهان‌ گریست

پوشیده آسمان، سیه اندر عزای تو

 

بیگانگان به پیکر زارت گریستند

خون می‌چکد ز چشم همه آشنای تو

 

حوران شدند جمله سیه‌پوش از غمت

ایوان قصر‌ها، همه ماتم‌سرای تو

 

روز الست بستی اگر عهد با خدا

کردی وفا به عهد که جان‌ها فدای تو!

 

با قاتلان تو چه کند در صف جزا؟

آن‌ قادری که هست خودش خون‌بهای تو

 

دادی تو مال و جان و جوان، در ره خدای

باشد رضای حق به قیامت، رضای تو

 

این درد می‌کشد همه را کز عناد، چرخ

نزد یزید و طشت طلا داد، جای تو

 

آخر چگونه کلک «بنایی» رقم زند؟

از چوب خیزران و لب جان‌فزای تو

 

روز الست

 

نَبْوَد به تن، سری که ندارد هوای تو!

پُر خون بُوَد دلی که نسوزد برای تو!

 

بر جسم چاک‌چاک تو، خلق جهان‌ گریست

پوشیده آسمان، سیه اندر عزای تو

 

بیگانگان به پیکر زارت گریستند

خون می‌چکد ز چشم همه آشنای تو

 

حوران شدند جمله سیه‌پوش از غمت

ایوان قصر‌ها، همه ماتم‌سرای تو

 

روز الست بستی اگر عهد با خدا

کردی وفا به عهد که جان‌ها فدای تو!

 

با قاتلان تو چه کند در صف جزا؟

آن‌ قادری که هست خودش خون‌بهای تو

 

دادی تو مال و جان و جوان، در ره خدای

باشد رضای حق به قیامت، رضای تو

 

این درد می‌کشد همه را کز عناد، چرخ

نزد یزید و طشت طلا داد، جای تو

 

آخر چگونه کلک «بنایی» رقم زند؟

از چوب خیزران و لب جان‌فزای تو

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×