مشخصات شعر

شراب و کباب

چون جمله را یزید، به بزم شراب خواست

ساغر گرفت و از دل زینب، کباب خواست

 

پیمانه کرد خالی و از کاسه‌های چشم

زآن تشنگانِ بی‌کس و مظلوم، آب خواست

 

از فعل زشت خویش، از آن دسته‌های گل

هم دود آه کرد طلب، هم گلاب خواست

 

در حیرتم چگونه، از آن داغ‌دیدگان

اندر سؤال خویش، مکرّر، جواب خواست

 

لیلا کجا و مجلس نامحرمان کجا؟

مِضمار و چنگ و نای، حضور رباب خواست

 

فریاد از دمی! که نکرد از خدا حیا

چوب جفا ز روی غضب با شتاب خواست

 

لعلی که بوسه دادی‌اش از مهر، مصطفی

آزرده کرد و شاهد خود، شیخ و شاب خواست

 

دُرد شراب و طشت زر و رأس شاه دین

از بس که ناله از دل عُلیا جناب خواست

 

کلثوم چاک کرد، گریبان صبر را

پس دفع ظلم، از پدرش بو‌تراب خواست

 

کای «شحْنهُ النَّجف»! نظری سوی بی‌کسان

بنْگر یزید، خانه‌ی ایمان، خراب خواست

 

آزادگان، مقیّد و مغلول، عابدین

اطفال را، به گردن و بازو، طناب خواست

 

«محزون»، به ماست، چشم امیدش به روز حشر

ما را شفیع، بهر خود، اندر عذاب خواست

 

شراب و کباب

چون جمله را یزید، به بزم شراب خواست

ساغر گرفت و از دل زینب، کباب خواست

 

پیمانه کرد خالی و از کاسه‌های چشم

زآن تشنگانِ بی‌کس و مظلوم، آب خواست

 

از فعل زشت خویش، از آن دسته‌های گل

هم دود آه کرد طلب، هم گلاب خواست

 

در حیرتم چگونه، از آن داغ‌دیدگان

اندر سؤال خویش، مکرّر، جواب خواست

 

لیلا کجا و مجلس نامحرمان کجا؟

مِضمار و چنگ و نای، حضور رباب خواست

 

فریاد از دمی! که نکرد از خدا حیا

چوب جفا ز روی غضب با شتاب خواست

 

لعلی که بوسه دادی‌اش از مهر، مصطفی

آزرده کرد و شاهد خود، شیخ و شاب خواست

 

دُرد شراب و طشت زر و رأس شاه دین

از بس که ناله از دل عُلیا جناب خواست

 

کلثوم چاک کرد، گریبان صبر را

پس دفع ظلم، از پدرش بو‌تراب خواست

 

کای «شحْنهُ النَّجف»! نظری سوی بی‌کسان

بنْگر یزید، خانه‌ی ایمان، خراب خواست

 

آزادگان، مقیّد و مغلول، عابدین

اطفال را، به گردن و بازو، طناب خواست

 

«محزون»، به ماست، چشم امیدش به روز حشر

ما را شفیع، بهر خود، اندر عذاب خواست

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×