مشخصات شعر

مهمان راهب

ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی

تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟

 

ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟

کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی

 

پر زند فوج مَلَک تا به فلک از در دیر

ز پی عرض سلام تو؛ مگر عیسایی؟

 

سال‌ها در طلبت، روزشماری کردم

به امیدی که شبی در بر من باز‌آیی

 

آمدی امشب و آن هم به سر امّا افسوس!

که مرا در خور شأنت نبُوَد مأوایی

 

خون مظلومی‌ات از هر طرفی می‌جوشد

تو مگر، ای سر ببْریده! سر یحیایی؟

 

زآن ‌چه در خواب نمودند مرا، دانستم

تو حسین بن علی، نور دل زهرایی!

 

من سرت را به یکی بدره‌ی زر، بسْتاندم

به خدا! کس نکند بهتر از این سودایی

 

از رُخت، پرتو اسلام به دل تافت، مرا

من مسلمان شدم و خود تو مرا مولایی

 

شویَم از اشک و دهم جای تو، در خانه‌ی دل

چون مرا نیست جز این خانه‌ی ویران، جایی

 

سر خونین تو را بر سر سجّاده نهم

که تو مجلای حق و قبله‌گه دل‌هایی

 

دولت وصل تو، پاداش عبادات من است

وه! چه نیکو است، نمازی که تواَش معنایی!

 

لب خشک تو، حکایت کند از تشنگی‌ات

ای که لب‌تشنه شهید از ستم اعدایی!

 

وحشت از عالم برزخ چو «مؤیّد» دارم

خوش بُوَد گر ز عنایت، غم ما بزْدایی

مهمان راهب

ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی

تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟

 

ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟

کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی

 

پر زند فوج مَلَک تا به فلک از در دیر

ز پی عرض سلام تو؛ مگر عیسایی؟

 

سال‌ها در طلبت، روزشماری کردم

به امیدی که شبی در بر من باز‌آیی

 

آمدی امشب و آن هم به سر امّا افسوس!

که مرا در خور شأنت نبُوَد مأوایی

 

خون مظلومی‌ات از هر طرفی می‌جوشد

تو مگر، ای سر ببْریده! سر یحیایی؟

 

زآن ‌چه در خواب نمودند مرا، دانستم

تو حسین بن علی، نور دل زهرایی!

 

من سرت را به یکی بدره‌ی زر، بسْتاندم

به خدا! کس نکند بهتر از این سودایی

 

از رُخت، پرتو اسلام به دل تافت، مرا

من مسلمان شدم و خود تو مرا مولایی

 

شویَم از اشک و دهم جای تو، در خانه‌ی دل

چون مرا نیست جز این خانه‌ی ویران، جایی

 

سر خونین تو را بر سر سجّاده نهم

که تو مجلای حق و قبله‌گه دل‌هایی

 

دولت وصل تو، پاداش عبادات من است

وه! چه نیکو است، نمازی که تواَش معنایی!

 

لب خشک تو، حکایت کند از تشنگی‌ات

ای که لب‌تشنه شهید از ستم اعدایی!

 

وحشت از عالم برزخ چو «مؤیّد» دارم

خوش بُوَد گر ز عنایت، غم ما بزْدایی

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×