مشخصات شعر

لب شکّر‌شکن

ای برادر! به فدای سر دور از بدنت!

جان به قربان سر و آن بدن بی‌کفنت!

 

کاش از روز ازل، زینب تو چشم نداشت!

تا نمی‌دید به این حال، در این انجمنت

 

منِ غم‌دیده‌ی افسرده‌دل، اکنون چه کنم؟

با اسیران ستم‌دیده‌ی دور از وطنت

 

چون هلالی تو و خلقی به تماشای تواَند

صوت قرآن شنوند از لب شکّر‌شکنت

 

ترسم از غصّه، دل دختر تو، آب شود

کن تکلّم که دمی، شاد شود از سخنت

 

یا که ای پاره‌ی دل! از سر نی، آیه بخوان

تا که جبریل امین، بوسه زند بر دهنت

 

من همانم که دمی از تو جدا می‌نشدم

التفاتی نبُوَد از چه سبب، سوی مَنَت؟

 

لب شکّر‌شکن

ای برادر! به فدای سر دور از بدنت!

جان به قربان سر و آن بدن بی‌کفنت!

 

کاش از روز ازل، زینب تو چشم نداشت!

تا نمی‌دید به این حال، در این انجمنت

 

منِ غم‌دیده‌ی افسرده‌دل، اکنون چه کنم؟

با اسیران ستم‌دیده‌ی دور از وطنت

 

چون هلالی تو و خلقی به تماشای تواَند

صوت قرآن شنوند از لب شکّر‌شکنت

 

ترسم از غصّه، دل دختر تو، آب شود

کن تکلّم که دمی، شاد شود از سخنت

 

یا که ای پاره‌ی دل! از سر نی، آیه بخوان

تا که جبریل امین، بوسه زند بر دهنت

 

من همانم که دمی از تو جدا می‌نشدم

التفاتی نبُوَد از چه سبب، سوی مَنَت؟

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×