مشخصات شعر

دو مصیبت

گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!

کافتاده‌ای به روی زمین، در برابرم

 

آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود

بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم

 

بر خاک می‌نشینی و ننْشینی‌ام به چشم

آتش به دل مزن، مگر از خاک کم‌ترم؟

 

صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی

هرگز نمی‌رود دو مصیبت ز خاطرم

 

این داغ سوزدم که میان دو نهر آب

لب‌تشنه، جان سپرده‌ای اندر برابرم

 

این درد کاهدم که یکی کهنه پیرهن

گفتی بده که تا نبَرد کس ز پیکرم

 

آن پیرهن به جسم شریفت نمانْد و مانْد

عریان در آفتاب، تن پاک دلبرم

 

برخیز کز وداع تو بر جان زنم شرار

کاینک ز خدمتت، به تحسّر مسافرم

 

دو مصیبت

گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!

کافتاده‌ای به روی زمین، در برابرم

 

آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود

بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم

 

بر خاک می‌نشینی و ننْشینی‌ام به چشم

آتش به دل مزن، مگر از خاک کم‌ترم؟

 

صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی

هرگز نمی‌رود دو مصیبت ز خاطرم

 

این داغ سوزدم که میان دو نهر آب

لب‌تشنه، جان سپرده‌ای اندر برابرم

 

این درد کاهدم که یکی کهنه پیرهن

گفتی بده که تا نبَرد کس ز پیکرم

 

آن پیرهن به جسم شریفت نمانْد و مانْد

عریان در آفتاب، تن پاک دلبرم

 

برخیز کز وداع تو بر جان زنم شرار

کاینک ز خدمتت، به تحسّر مسافرم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×