مشخصات شعر

پیکر‌ لعل‌فام

وضو نداشت هر آن‌ کس که بُرد نام تو را

قسم به جان تو! نشناخت احترام تو را

 

مقام قدر تو از فکرت بشر اولاست

عقول ناقصه کی پی بَرد مقام تو را؟

 

فزون‌تر است ز دیروز، قدر تو امروز

اگر چه دشمن دین خواست، انهدام تو را

 

تو را به کوفه بخواندند اهل کوفه ولی

نداشتند چرا پاس، احترام تو را؟

 

بریختند ز کین، خون اطهرت وآن ‌گه

گشوده دست به غارت‌گری، خیام تو را

 

به قتلگاه تو آمد، سکینه دختر تو

بدید پیکرِ عریانِ لعل‌فام تو را

 

بگفت: ای پدر! آن ‌کاو بُرید سر ز تنت

نکرد تر ز کفی آب از چه کام تو را؟

 

ز جای خیز، پدر جان! که لشگر عدوان

به ‌سوی شام بَرد عترت کِرام تو را

 

تو از گلوی بریده به دخترت گفتی

به دوستان ببَرد در وطن، سلام تو را

 

چو آب سرد بنوشند، از تو یاد آرند

به‌ گوش جان بپذیریم، آن پیام تو را

 

همیشه بر دل ما، یاد تشنه‌‌کامی توست

نکرده‌ایم فراموش، آن کلام تو را

 

یگانه حاجت «ثابت» ز درگهت این است

که بنْگرد به دم مرگ، فیض عام تو را

 

پیکر‌ لعل‌فام

وضو نداشت هر آن‌ کس که بُرد نام تو را

قسم به جان تو! نشناخت احترام تو را

 

مقام قدر تو از فکرت بشر اولاست

عقول ناقصه کی پی بَرد مقام تو را؟

 

فزون‌تر است ز دیروز، قدر تو امروز

اگر چه دشمن دین خواست، انهدام تو را

 

تو را به کوفه بخواندند اهل کوفه ولی

نداشتند چرا پاس، احترام تو را؟

 

بریختند ز کین، خون اطهرت وآن ‌گه

گشوده دست به غارت‌گری، خیام تو را

 

به قتلگاه تو آمد، سکینه دختر تو

بدید پیکرِ عریانِ لعل‌فام تو را

 

بگفت: ای پدر! آن ‌کاو بُرید سر ز تنت

نکرد تر ز کفی آب از چه کام تو را؟

 

ز جای خیز، پدر جان! که لشگر عدوان

به ‌سوی شام بَرد عترت کِرام تو را

 

تو از گلوی بریده به دخترت گفتی

به دوستان ببَرد در وطن، سلام تو را

 

چو آب سرد بنوشند، از تو یاد آرند

به‌ گوش جان بپذیریم، آن پیام تو را

 

همیشه بر دل ما، یاد تشنه‌‌کامی توست

نکرده‌ایم فراموش، آن کلام تو را

 

یگانه حاجت «ثابت» ز درگهت این است

که بنْگرد به دم مرگ، فیض عام تو را

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×