مشخصات شعر

رسوایی یزید

بگفت زینب غم‌دیده، با دلی غمناک:

«گرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک»[i]

 

به دوستیّ تو سوگند! صبر پیشه کنم

«هزار دشمنم ار می‌کنند، قصد هلاک»

 

به شام از پی رسوایی یزید رَوَم

«وگرنه، هر دمم از هجر توست، بیم هلاک»

 

تو در زمین طف و من اسیر کوفه و شام

«بُوَد صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک»

 

به شهر کوفه سر شه چو دید بر نی، گفت:

«لِاَنَّ روُحی قَدْ طابَ اَنْ یَکُون فداک»

 

سرش به چوبه‌ی محمل شکست و با شه گفت

«گرَم تو زهر دهی، بِه که دیگری، تریاک»

 

قسم به جان شریف تو! ای حسین عزیز!

«سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک»

 

یزید را به تو ترجیح داده‌اند این قوم

«به قدر بینش خود، هر کسی کند ادراک»

 

«خِرَد»، عزیز چو «حافظ» شود به صحنه‌ی حشر

«که بر در تو نهد، روی مسکنت بر خاک»

 

 


[i]. تضمین غزل «حافظ».         (ص 726)

رسوایی یزید

بگفت زینب غم‌دیده، با دلی غمناک:

«گرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک»[i]

 

به دوستیّ تو سوگند! صبر پیشه کنم

«هزار دشمنم ار می‌کنند، قصد هلاک»

 

به شام از پی رسوایی یزید رَوَم

«وگرنه، هر دمم از هجر توست، بیم هلاک»

 

تو در زمین طف و من اسیر کوفه و شام

«بُوَد صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک»

 

به شهر کوفه سر شه چو دید بر نی، گفت:

«لِاَنَّ روُحی قَدْ طابَ اَنْ یَکُون فداک»

 

سرش به چوبه‌ی محمل شکست و با شه گفت

«گرَم تو زهر دهی، بِه که دیگری، تریاک»

 

قسم به جان شریف تو! ای حسین عزیز!

«سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک»

 

یزید را به تو ترجیح داده‌اند این قوم

«به قدر بینش خود، هر کسی کند ادراک»

 

«خِرَد»، عزیز چو «حافظ» شود به صحنه‌ی حشر

«که بر در تو نهد، روی مسکنت بر خاک»

 

 


[i]. تضمین غزل «حافظ».         (ص 726)

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×