مشخصات شعر

گندم ری

می‌سوخت خاک و آب، فقط استعاره بود

در آسمانِ مشک که غرق‌ ستاره بود

 

اشکی نمانده بود که نذر عطش کند

ورنه فرات، منتظر یک اشاره بود،

 

تا کشتی نجات به چشمش قدم نهد

با این که بادبانِ لبش، پاره پاره بود

 

در بخلِ کوفه، گندم ری سبز کرده بود

نسلی که مرده بود، فقط سنگواره بود

 

گوشی برای ناله‌ی طفلان نداشتند

آن قوم که غنیمتشان، گوشواره بود

 

 بابا! چرا نمازِ تو را تیر، پاره کرد؟

 بابا! چه شد که حجّ شما، نیمه کاره بود؟

 

بابا! چه شد؟ که عمّه که توفان صبر بود

از پا فتاد، مثل عمو که سواره بود

 

بابا! کجاست لشگر تو؟ عشق اشاره کرد

سَمت سری که بر سرِ «دار الاماره» بود

 

تنها علیّ اکبر او بود و اصغرش

که شیر بود و دشمن او شیرخواره بود

 

می‌خواستش اجازه‌ی میدان دهد، ولی

چشمش هنوز در صدد استخاره بود

 

با واژه که نمی‌شود از عشق، حرف زد

بایست در تدارک یک سوگواره بود

 

آورده‌اند: جسم شهیدان کفن نداشت

من مانده‌ام که ماه پس آن جا چه کاره بود

 

گندم ری

می‌سوخت خاک و آب، فقط استعاره بود

در آسمانِ مشک که غرق‌ ستاره بود

 

اشکی نمانده بود که نذر عطش کند

ورنه فرات، منتظر یک اشاره بود،

 

تا کشتی نجات به چشمش قدم نهد

با این که بادبانِ لبش، پاره پاره بود

 

در بخلِ کوفه، گندم ری سبز کرده بود

نسلی که مرده بود، فقط سنگواره بود

 

گوشی برای ناله‌ی طفلان نداشتند

آن قوم که غنیمتشان، گوشواره بود

 

 بابا! چرا نمازِ تو را تیر، پاره کرد؟

 بابا! چه شد که حجّ شما، نیمه کاره بود؟

 

بابا! چه شد؟ که عمّه که توفان صبر بود

از پا فتاد، مثل عمو که سواره بود

 

بابا! کجاست لشگر تو؟ عشق اشاره کرد

سَمت سری که بر سرِ «دار الاماره» بود

 

تنها علیّ اکبر او بود و اصغرش

که شیر بود و دشمن او شیرخواره بود

 

می‌خواستش اجازه‌ی میدان دهد، ولی

چشمش هنوز در صدد استخاره بود

 

با واژه که نمی‌شود از عشق، حرف زد

بایست در تدارک یک سوگواره بود

 

آورده‌اند: جسم شهیدان کفن نداشت

من مانده‌ام که ماه پس آن جا چه کاره بود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×