مشخصات شعر

یال گل‌گون

چنگ می‌زد بغض غربت، بر گلوی خیمه‌ها

شطّی از خون بود جاری، روبه‌روی خیمه‌ها

 

گردبادی بود پیدا، در کنار قتلگاه

ذوالجناح آسیمه‌سر می‌تاخت، سوی خیمه‌ها

 

آه سرکش، خون و آتش، سینه‌های شعله‌ور

بر مشامش می‌رسید از دور، بوی خیمه‌ها

 

آفتابی شعله‌ور آمد به استقبال او

از عطش لبریز امّا، آبروی خیمه‌ها

 

بر لبان خشک بانو، پرسشی سوزان نشست

پرسش خورشیدجوی و شعله‌خوی خیمه‌ها

 

رعد شد، غرّید، سُم کوبید و بی‌تابی گرفت

چنگ زد بغض غریبی، بر گلوی خیمه‌ها

 

یالِ گل‌گون، زین وارونش، پیامی تازه داشت

رفت بر باد از نگاهش، آرزوی خیمه‌ها

 

سر به زیر افکنْد و اشکی خیمه زد در چشم او

از اسارت بود ز‌آن پس، گفت‌وگوی خیمه‌ها

 

شیهه‌ای از دور می‌آید به گوش کاروان

بی‌قراری می‌کند در جست‌وجوی خیمه‌ها

 

یال گل‌گون

چنگ می‌زد بغض غربت، بر گلوی خیمه‌ها

شطّی از خون بود جاری، روبه‌روی خیمه‌ها

 

گردبادی بود پیدا، در کنار قتلگاه

ذوالجناح آسیمه‌سر می‌تاخت، سوی خیمه‌ها

 

آه سرکش، خون و آتش، سینه‌های شعله‌ور

بر مشامش می‌رسید از دور، بوی خیمه‌ها

 

آفتابی شعله‌ور آمد به استقبال او

از عطش لبریز امّا، آبروی خیمه‌ها

 

بر لبان خشک بانو، پرسشی سوزان نشست

پرسش خورشیدجوی و شعله‌خوی خیمه‌ها

 

رعد شد، غرّید، سُم کوبید و بی‌تابی گرفت

چنگ زد بغض غریبی، بر گلوی خیمه‌ها

 

یالِ گل‌گون، زین وارونش، پیامی تازه داشت

رفت بر باد از نگاهش، آرزوی خیمه‌ها

 

سر به زیر افکنْد و اشکی خیمه زد در چشم او

از اسارت بود ز‌آن پس، گفت‌وگوی خیمه‌ها

 

شیهه‌ای از دور می‌آید به گوش کاروان

بی‌قراری می‌کند در جست‌وجوی خیمه‌ها

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×