مشخصات شعر

خیره به دست رازق باب الحوائجم

آغاز می‌کنم سخنم را به نام ماه

دم می‌زنم دوباره ز لطف مدام ماه

 

سر می‌زنم به دور سرایش تمام سال

شعبان که می‌شود به خدا در تمام ماه

 

خیره به دست رازق باب الحوائجم

چون دست گیری است فقط در مرام ماه

 

فردا که می‌رسد همگی غبطه می‌خورند

هم اولیاء و هم شهدا بر مقام ماه

 

در سجده خواستم که در این شام با شکوه

کلب سرای دوست شوم یا غلام ماه

 

دار و ندار خود همه را بذل می‌کنم

هر بنده را مرید ابالفضل می‌کنم

 

تا که صدای شیر دلاور شنیده شد

لبخند بر لب اسدالله دیده شد

 

تبریک را به حضرت ام البنین بگو

کوه ادب ز کوه ادب آفریده شد

 

با صد امید ارمنی آمد به مجلسش

عباس مشتری است، یقین کن خریده شد

 

این چشم کال ما به نوایی نمی‌رسید

با آب مشک حضرت ساقی رسیده شد

 

کف می‌زنیم و باز کمی گریه می‌کنیم

دیوانگی ما به کجاها کشیده شد

 

دینم کنار ماه فقط کامل است و بس

صحن دلم به نام ابوفاضل است و بس

 

عمری دخیل و سائل کاشانه‌ات شدیم

مست از سبوی کوثر میخانه‌ات شدیم

 

از بس به ما بزرگی و شوکت رسانده‌ای

معتاد بر مواهب پیمانه‌ات شدیم

 

ما پست ها کجا... تو کجا... پس خودت بگو

اصلا چه شد که ما همه دیوانه‌ات شدیم؟

 

حاشا به تو اگر که مریض از درت رویم

امشب که جمع، بین شفاخانه‌ات شدیم

 

آتش بزن تو این همه پَر را کنار خود

حالا که شمعی و همه پروانه‌ات شدیم

 

بالای کعبه خطبه بخوان بنده‌ات شویم

ما آمدیم تا که پناهنده‌ات شویم

 

در کاروان عشق سپاه عقیله‌ای

این روزها محافظ راه عقیله‌ای

 

در لفظ عام اگر چه که ماه قبیله‌ای

اما علی الخصوص تو ماه عقیله‌ای

 

در این مسیر قوت قلب رقیه‌ای

در این مسیر ضربِ سلاح عقیله‌ای

 

فکر کسی به هتک حریمش نمی‌رسد

تا علت شکوه نگاه عقیله‌ای

 

گیرم که روی نیزه رَوی باز حیدری

در مجلس یزید، پناه عقیله‌ای

 

ای تو رکاب زینت بیت ابوتراب

آبی بریز، تشنه شده کودک رباب

خیره به دست رازق باب الحوائجم

آغاز می‌کنم سخنم را به نام ماه

دم می‌زنم دوباره ز لطف مدام ماه

 

سر می‌زنم به دور سرایش تمام سال

شعبان که می‌شود به خدا در تمام ماه

 

خیره به دست رازق باب الحوائجم

چون دست گیری است فقط در مرام ماه

 

فردا که می‌رسد همگی غبطه می‌خورند

هم اولیاء و هم شهدا بر مقام ماه

 

در سجده خواستم که در این شام با شکوه

کلب سرای دوست شوم یا غلام ماه

 

دار و ندار خود همه را بذل می‌کنم

هر بنده را مرید ابالفضل می‌کنم

 

تا که صدای شیر دلاور شنیده شد

لبخند بر لب اسدالله دیده شد

 

تبریک را به حضرت ام البنین بگو

کوه ادب ز کوه ادب آفریده شد

 

با صد امید ارمنی آمد به مجلسش

عباس مشتری است، یقین کن خریده شد

 

این چشم کال ما به نوایی نمی‌رسید

با آب مشک حضرت ساقی رسیده شد

 

کف می‌زنیم و باز کمی گریه می‌کنیم

دیوانگی ما به کجاها کشیده شد

 

دینم کنار ماه فقط کامل است و بس

صحن دلم به نام ابوفاضل است و بس

 

عمری دخیل و سائل کاشانه‌ات شدیم

مست از سبوی کوثر میخانه‌ات شدیم

 

از بس به ما بزرگی و شوکت رسانده‌ای

معتاد بر مواهب پیمانه‌ات شدیم

 

ما پست ها کجا... تو کجا... پس خودت بگو

اصلا چه شد که ما همه دیوانه‌ات شدیم؟

 

حاشا به تو اگر که مریض از درت رویم

امشب که جمع، بین شفاخانه‌ات شدیم

 

آتش بزن تو این همه پَر را کنار خود

حالا که شمعی و همه پروانه‌ات شدیم

 

بالای کعبه خطبه بخوان بنده‌ات شویم

ما آمدیم تا که پناهنده‌ات شویم

 

در کاروان عشق سپاه عقیله‌ای

این روزها محافظ راه عقیله‌ای

 

در لفظ عام اگر چه که ماه قبیله‌ای

اما علی الخصوص تو ماه عقیله‌ای

 

در این مسیر قوت قلب رقیه‌ای

در این مسیر ضربِ سلاح عقیله‌ای

 

فکر کسی به هتک حریمش نمی‌رسد

تا علت شکوه نگاه عقیله‌ای

 

گیرم که روی نیزه رَوی باز حیدری

در مجلس یزید، پناه عقیله‌ای

 

ای تو رکاب زینت بیت ابوتراب

آبی بریز، تشنه شده کودک رباب

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×