مشخصات شعر

محرم‌ترین محافظ ناموس اهل بیت

مثل کبوتران که به پر داشتن خوشند

پروانه‌ها به شمع سحر داشتن خوشند

 

ما زیر پای او جگری پهن کرده‌ایم

امثال ما فقط به جگر داشتن خوشند

 

آنانکه هیچ در خور نامش نداشتند

نذر قدوم یار، به سر داشتن خوشند

 

این کیسه‌های خالی ما سال‌هاست با

نان از تنور فاطمه برداشتن خوشند

 

از معجزات مزد کنیزیِ فاطمه‌ست

این نخل‌ها اگر به ثمرداشتن خوشند

 

تنها اگر پسر شود آوارۀ حسین

این مادران به فیض پسر داشتن خوشند

 

این خانواده که همه خورشید پرورند

حالا تمامشان به قمر داشتن خوشند

 

با جُرعه مست‌ها همگی یک‌دل‌اند و بس

مدیون چشم‌های ابوفاضل‌اند و بس

 

گاهی بهار با چمنش جلوه می‌کند

پیغمبرانه در قرنش جلوه می‌کند

 

یوسف هوار می‌کشد و جامه می‌درد

وقتی که بوی پیرهنش جلوه می‌کند

 

لب‌های خویش را که کمی آب می‌زند

مثل عقیق بر دهنش جلوه می‌کند

 

بر بام کعبه می‌رود و خطبه می‌کند

وقتی رگ ابوالحسنش جلوه می‌کند

 

در سجده‌های نافله‌های شبانه‌اش

ارثیه‌های پنج تنش جلوه می‌کند

 

با هیبت و جلالت امّ‌البنینی‌اش

عباس دست بت‌شکنش جلوه می‌کند

 

گاهی میان هیئت ما دم که می‌دهند

در دست‌های سینه‌زنش جلوه می‌کند

 

آمد امامزاده‌ مأنوس اهل بیت

محرم‌ترین محافظ ناموس اهل بیت

 

آماده‌ام دوباره مسلمان کند مرا

با یک نظر ابوذر و سلمان کند مرا

 

از جلوه‌های ذاتی چشمش بعید نیست

یعقوب و خضر و یوسف کنعان کند مرا

 

آنجا که پای مرکب او می‌کند گذر

عشق است اگر که ریگ بیابان کند مرا

 

وقت ورود دسته به هیئت خدا کند

تیغ علم بیاید و قربان کند مرا

 

آنانکه از سرای تو پا پس کشیده‌اند

واللهِ ارمنیِ علم‌کش ندیده‌اند

 

عباس آمده که برادر شود، همین

پایش رکاب حضرت خواهر شود همین

 

نزد حسین آمده با سربزیری‌اش

امضای سربلندی مادر شود همین

 

دستی که داد، واسطۀ دستگیری است

دستش بناست شافع محشر شود همین

 

آمد به یمن منصب باب‌الحوائجی

مشکل‌گشای این همه نوکر شود همین

 

پیش بنات فاطمه قد راست کرده است

تا سایبان چند کبوتر شود همین

 

با آن جلالت و عظمت آمده فقط

امّید مادر علی اصغر شود همین

 

انصاف نیست خشکی لب‌های تشنه‌اش

با بند خیس مشک کمی تر شود همین

 

او آمده دل همه را ترجمه کند

سقا و آب و علقمه را ترجمه کند 

محرم‌ترین محافظ ناموس اهل بیت

مثل کبوتران که به پر داشتن خوشند

پروانه‌ها به شمع سحر داشتن خوشند

 

ما زیر پای او جگری پهن کرده‌ایم

امثال ما فقط به جگر داشتن خوشند

 

آنانکه هیچ در خور نامش نداشتند

نذر قدوم یار، به سر داشتن خوشند

 

این کیسه‌های خالی ما سال‌هاست با

نان از تنور فاطمه برداشتن خوشند

 

از معجزات مزد کنیزیِ فاطمه‌ست

این نخل‌ها اگر به ثمرداشتن خوشند

 

تنها اگر پسر شود آوارۀ حسین

این مادران به فیض پسر داشتن خوشند

 

این خانواده که همه خورشید پرورند

حالا تمامشان به قمر داشتن خوشند

 

با جُرعه مست‌ها همگی یک‌دل‌اند و بس

مدیون چشم‌های ابوفاضل‌اند و بس

 

گاهی بهار با چمنش جلوه می‌کند

پیغمبرانه در قرنش جلوه می‌کند

 

یوسف هوار می‌کشد و جامه می‌درد

وقتی که بوی پیرهنش جلوه می‌کند

 

لب‌های خویش را که کمی آب می‌زند

مثل عقیق بر دهنش جلوه می‌کند

 

بر بام کعبه می‌رود و خطبه می‌کند

وقتی رگ ابوالحسنش جلوه می‌کند

 

در سجده‌های نافله‌های شبانه‌اش

ارثیه‌های پنج تنش جلوه می‌کند

 

با هیبت و جلالت امّ‌البنینی‌اش

عباس دست بت‌شکنش جلوه می‌کند

 

گاهی میان هیئت ما دم که می‌دهند

در دست‌های سینه‌زنش جلوه می‌کند

 

آمد امامزاده‌ مأنوس اهل بیت

محرم‌ترین محافظ ناموس اهل بیت

 

آماده‌ام دوباره مسلمان کند مرا

با یک نظر ابوذر و سلمان کند مرا

 

از جلوه‌های ذاتی چشمش بعید نیست

یعقوب و خضر و یوسف کنعان کند مرا

 

آنجا که پای مرکب او می‌کند گذر

عشق است اگر که ریگ بیابان کند مرا

 

وقت ورود دسته به هیئت خدا کند

تیغ علم بیاید و قربان کند مرا

 

آنانکه از سرای تو پا پس کشیده‌اند

واللهِ ارمنیِ علم‌کش ندیده‌اند

 

عباس آمده که برادر شود، همین

پایش رکاب حضرت خواهر شود همین

 

نزد حسین آمده با سربزیری‌اش

امضای سربلندی مادر شود همین

 

دستی که داد، واسطۀ دستگیری است

دستش بناست شافع محشر شود همین

 

آمد به یمن منصب باب‌الحوائجی

مشکل‌گشای این همه نوکر شود همین

 

پیش بنات فاطمه قد راست کرده است

تا سایبان چند کبوتر شود همین

 

با آن جلالت و عظمت آمده فقط

امّید مادر علی اصغر شود همین

 

انصاف نیست خشکی لب‌های تشنه‌اش

با بند خیس مشک کمی تر شود همین

 

او آمده دل همه را ترجمه کند

سقا و آب و علقمه را ترجمه کند 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×