مشخصات شعر

بحر کمال

این شیرزن که اسوه بُوَد مثل مادرش

فرزانه است و زینب کبری است، خواهرش

 

در عصمت و عفاف بخوانش چو فاطمه

در منطق و کلام ببین مثل حیدرش

 

بیهوده نیست زینب صغری لقب گرفت

آتش گرفته خرمن دشمن ز آذرش

 

دشمن به کاخ هم نبُوَد در امان از او

با این که هست گوشه‌ی ویرانه، سنگرش

 

این خطبه نیست، صاعقه خوانش که شعله زد

بر تار و پود هستیِ خصمِ برادرش

 

«کلثومِ» دل گرفته و یک کاروان اسیر

جز خواهرش نمانده کسی یار و یاورش

 

می‌گوید از شقایق و از لاله‌زارها

آن صحنه‌ها هنوز بُوَد در برابرش

 

بر بوم سینه‌های پُر از سوز می‌کشد

تصویری از شکستن نخل تناورش

 

اشکش مدام می‌چکد از چشم روزگار

وقتی که یاد می‌کند او از صنوبرش

 

«سائل»! ببین به بحر کمالش، کرانه نیست

این شیرزن که اسوه بُوَد مثل مادرش

 

 

بحر کمال

این شیرزن که اسوه بُوَد مثل مادرش

فرزانه است و زینب کبری است، خواهرش

 

در عصمت و عفاف بخوانش چو فاطمه

در منطق و کلام ببین مثل حیدرش

 

بیهوده نیست زینب صغری لقب گرفت

آتش گرفته خرمن دشمن ز آذرش

 

دشمن به کاخ هم نبُوَد در امان از او

با این که هست گوشه‌ی ویرانه، سنگرش

 

این خطبه نیست، صاعقه خوانش که شعله زد

بر تار و پود هستیِ خصمِ برادرش

 

«کلثومِ» دل گرفته و یک کاروان اسیر

جز خواهرش نمانده کسی یار و یاورش

 

می‌گوید از شقایق و از لاله‌زارها

آن صحنه‌ها هنوز بُوَد در برابرش

 

بر بوم سینه‌های پُر از سوز می‌کشد

تصویری از شکستن نخل تناورش

 

اشکش مدام می‌چکد از چشم روزگار

وقتی که یاد می‌کند او از صنوبرش

 

«سائل»! ببین به بحر کمالش، کرانه نیست

این شیرزن که اسوه بُوَد مثل مادرش

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×