مشخصات شعر

از سر مرا تو باز مکن

گیرم که رد کنی دل ما را، خدا که هست
باشد محل نده... قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از درد گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات
زینب نمرده، شانۀ دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد... برو برو
لفظ «برو» چه داشت برادر؟ بیا که هست

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش
تو خون مکش به دست... عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن؛ کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم... خوب! نمی‌کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

از سر مرا تو باز مکن

گیرم که رد کنی دل ما را، خدا که هست
باشد محل نده... قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از درد گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات
زینب نمرده، شانۀ دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد... برو برو
لفظ «برو» چه داشت برادر؟ بیا که هست

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش
تو خون مکش به دست... عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن؛ کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم... خوب! نمی‌کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×