مشخصات شعر

حماسه پشت حماسه

کم کم غروب واقعه از راه می‌رسید
یک زن میان دشت سراسیمه می‌دوید


این خیمه‌ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینۀ او شعله می‌کشید


راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می‌برید؛


مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می‌چکید


آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می‌آفرید

حماسه پشت حماسه

کم کم غروب واقعه از راه می‌رسید
یک زن میان دشت سراسیمه می‌دوید


این خیمه‌ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینۀ او شعله می‌کشید


راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می‌برید؛


مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می‌چکید


آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می‌آفرید

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×