مشخصات شعر

یک کاسۀ طلایی و یک دست

یخچال آب سرد پر از یخ

لم داده بود کُنج خیابان

ره می‌سپرد تشنه و خسته

شاعر قدم زنان و پریشان

 

شاعر میان قحطی مضمون

گویا رسیده بود به بن بست

یخچال آب سرد به او داد

یک کاسۀ طلایی و... یک دست

 

سر زد میان آینۀ آب

یک «صید دست و پا زده در خون»

یک «کشتی نشسته به صحرا»

یک «کشتۀ فتاده به هامون»

 

گل کرد یک تغزّل خونین

مثل عطش میان دو لب هاش

آن کاسۀ طلایی... یک دست

شد آفتاب روشن شب‌هاش

 

ره می‌سپرد تشنه‌تر از پیش

شاعر میان نم نم باران

یخچال آب سرد پر از یخ

لم داده بود کنج خیابان...

 

یک کاسۀ طلایی و یک دست

یخچال آب سرد پر از یخ

لم داده بود کُنج خیابان

ره می‌سپرد تشنه و خسته

شاعر قدم زنان و پریشان

 

شاعر میان قحطی مضمون

گویا رسیده بود به بن بست

یخچال آب سرد به او داد

یک کاسۀ طلایی و... یک دست

 

سر زد میان آینۀ آب

یک «صید دست و پا زده در خون»

یک «کشتی نشسته به صحرا»

یک «کشتۀ فتاده به هامون»

 

گل کرد یک تغزّل خونین

مثل عطش میان دو لب هاش

آن کاسۀ طلایی... یک دست

شد آفتاب روشن شب‌هاش

 

ره می‌سپرد تشنه‌تر از پیش

شاعر میان نم نم باران

یخچال آب سرد پر از یخ

لم داده بود کنج خیابان...

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×